10

948 110 1
                                    

امپراطور به همراه امپراطور شیلا ، ولیعهد و پنج مقام اصلی به علاوه بانوی اعظم پشت سره دروازه منتظر استقبال از لی وی ( پسر عموی امپراطور )‌ بودند

دیده بانی های قصر از بالای برجک های بلند قصر در حاله نظاره بودن تا زمانی که شیپور سلطنتی رو به صدا در آوردند

کاروان لی وی وارد پایتخت شده بود ، به اشاره امپراطور دروازه های قصر باز شد

کاروان بزرگ و عظیم لی وی مسی دروازه شهر تا دروازه قصر رو به آرومی بدون ایجاد مزاحمت برای مردم طی کرد

در بین کاروان لی وی کژاوه زنی دیده میشد و این امپراطور رو نگران می کرد که مبادا لی وی ازدواج کرده باشه چرا که بهترین گزینه برای ازدواج عزیز دردونه اش پسر عمویش بود

کاروان لی وی وارد حیاط قصر شد و دروازه های بزرگ و عظیم شهر و قصر به ترتیب توسط سربازان بسته شد

با ورود لی وی به قصر ناگهان صدای شغال توی گوش بانوی اعظم پیچید و باعث پوزخند بانوی اعظم شد

لی وی از اسب قهوه ایش پیاده شد ، مقامات براش تعظیم کردند و امپراطور آغوشش رو برای هم خونش باز کرد

دو مرد ، مردانه هم دیگه رو در آغوش گرفتند و رفع دلتنگی کردند

لیانگ: خوش اومدی پسر عمو

لی وی:  ممنونم سرورم

از آغوش هم جدا شدند و لی وی به امپراطور شیلا و ولیعهد تعظیم کرد

وقتی صاف ایستاد نگاهش روی ولیعهد رفت ، چهره اش ترسناک تر شده بود و زخم روی صورتش پخته تر نشونش میداد

لی وی: خوش برگشتین سرورم

یونگی: ممنونم خوش اومدی

نیشخند ولیعهد اعصاب لی وی رو خط خطی می کرد اما صبوری کرد چرا که روزی بود که اون قرار بود به ولیعهد نیشخندش رو نشون بده

حداقل این طوری فکر می کرد

لی وی: منو ببخشید

لی وی به سمت کژاوه ای که در کاروانش بود رفت ، دره کژاوه رو باز کرد و به بانوی داخل کژاوه کمک کرد تا از کژاوه پایین بیاد

دختری زیبا از کژاوه پایین اومد اونم در حالی که شکمی سه ماهه داشت و به کمک لی وی به سمت امپراطور می رفت

دختر سعی کرد تا به امپراطور ادای احترام کنه که امپراطور پیش دستی کرد

لیانگ: نیازی نیست تعظیم کنی دخترم تو بارداری باید مراقب باشی

نیانگ: سرورم منم عفو بفرمایید

لیانگ: معرفی نمی کنی پسر عمو

MY SWEET BROTHER [Yoonmin]Where stories live. Discover now