4

990 124 0
                                    

ندیمه ها و ندیم ها به ترتیب ایستاده بودن و سینی های حاوی لباس های شاهزاده در دستان شون بود

شاهزاده در حالی که لباس راحتی کوتاه و سفیدی پوشیده بود مشغول خشک کردن موهای کوتاهش بود

یونگی: بیاید جلو

ندیم ها جلو اومدن و خواستن لباس رو تنه شاهزاده کنند که شاهزاده نزاشت

یونگی: خودم می پوشم

ندیم: سرورم آخه ...

یونگی: نشنیدی چی گفتم ؟

ندیم: عفو بفرمایید سرورم

شاهزاده بلند شد ، ابتدا لباس بلند زیرین رو پوشید و بند هاش رو سفت کرد سپس ردای بلند و زیرین اصلی رو پوشید و بعد از اون ردای آستین حلقه رو تنش کرد

با کمربندی که وصل شدنش به هم اژدهایی رو تشکیل می‌داد لباسش رو ثابت کرد

و بعد از اون مچ بند های بلندی که آستین های بلند لباسش رو جمع می کرد رو سفت روی آستین هایش بست

یونگی: چرا لباسم اژدهای طلایی داره ؟

ندیم: سرورم امشب جشن ولیعهدی شما هم هست

یونگی: صحیح

ندیمه ای از پله های آلاچیق بالا اومد ، تعظیم نود درجه ای کرد و با صدای آروم گفت

ندیمه: سرورم سه شاهزاده اینجا هستند

یونگی: بگو بیان بالا

سه تا برادر زیباش بالا اومدن و بعد از گذاشتن احترام روی تختی که دور تا دور آلاچیق رو در بر می گرفت نشستند

ندیم: سرورم باید سر بند ببندید

یونگی: خدای من متنفرم

زیره لب غر زد و نگاه زیر چشمی به برادر های کوچکش انداخت ، سوکجین لبخندی زد

سوکجین: برادر اجازه میدید تهیونگ براتون این کار رو انجام بده ؟

یونگی: باعثه افتخاره

و چشمکی بهشون زد ، تهیونگ خنده آرومی کرد و بلند شد

سر بندی که روی سنگش اژدها حکاکی شده بود رو از ندیم ارشد گرفت و پشت سره یونگی رفت

اما قبل از بستن سر بند شونه آرومی به موهای لخت و مشکی شاهزاده زد

ته: برادر موهات خیلی قشنگه

یونگی: از موهای تو قشنگ تره یعنی ؟

ته: دیگه نه در اون حد

یونگی خنده بلندی کرد ، تهیونگ با خنده سر بند رو بست و بعد موهای شاهزاده رو دوباره مرتب کرد

MY SWEET BROTHER [Yoonmin]Where stories live. Discover now