MY SWEET BROTHER [Yoonmin]

19

( یک سال بعد )

گرد عزا و گریه از روی کشور چین کنار رفته بود ، تمامی مردم برای جشنی آماده می شدند

تمامی بازار پایتخت آذین بسته شده بود و هر کسی به نحوی مغازه خودش رو تزیین می کرد

در این بین بهار هم از راه رسیده بود و مزارع کشور از همیشه محصولات بیشتری داده بودن

پارچه های سفید جمع شده بودند و به جاش پارچه های رنگی رنگی آویزون شده بودند

قر رنگ و بوی تازه ای گرفته بود ، بوی شیرین های تازه ای که در آشپز خانه پخته میشد تمام قصر رو برداشت بود

ندیمه ها لباس های رنگی و سابق شون رو پوشیدن بودن و جواهرات رنگی شون رو استفاده کرده بودند

بوی خاک خیس خورده و گل های رز و اقاقیا در سراسره قصر پخش بود

دیگه عزاداری و غم و اندوه کافی بود ، حالا وقته شادمانی و سرور بود

همه چیز چه در پایتخت و چه در قصر برای جشن بزرگ امروز اماده بود

جشن به سلطنت نشستن ولیعهد

آره امروز روزی بود که ولیعهد رسماً بر تخت می نشست و حکمرانی می کرد هر چند که تا امروز به خوبی در مقام ولیعهد کشور رو اداره کرده بود

روحیه سه شاهزاده دیگه هم خیلی بهتر شده بود حتی جیمین

میهمانان این جشن از یک هفته پیش داخل قصر حضور داشتند به خصوص دوست وفادار ولیعهد یعنی امپراطور شیلا

( اقامتگاه ولیعهد )

ولیعهد با لباس ساده و سفیدی منتظر ایستاد ، ندیمه ها و خواجه ها در حالی که سینی های لباس رو در دست داشتند جلو اومدند

خوب می دونستند که ولیعهدی دوست ندارن که کسی لباس هاشون رو براشون بپوشونه

ولیعهد اول ردای بلند و طلایی رنگی رو برداشت پ به تن کرد و بندش رو بست

بعد از اون یک ردای آستین حلقه رو روی اون پوشید و با سفت بستن کمربندی اون رو ثابت کرد

کمربندی که روش نقش اژدها کار شده بود ، روی ردای آستین حلقه قرمز هم همین طور

با نخ های طلایی و ابریشمی اژدها هایی در هم تنیده به زیبایی و ظریفی گلدوزی شده بود

و در آخر سربند مشکی که سنگ روی اون به شک اژدها بود بعد از مرتب کردن موهای ولیعهد دور سرش بسته شد

آستین های بلند لباس با مچ‌ بند های بلندی جمع شد چرا که خواجه ها خوب می دونستند ولیعهد از آستین بلند و اویزون خوشش نمیاد

و در آخر ولیعهد چکمه های مشکی رنگ با گلدوزی های طلایی رو به پاش کرد

خب حالا اماده بود ، توی آینه مسی خودش رو نگاه کرد که نگاهش به زخم بلند روی صورتش افتاد