6

966 120 4
                                    

امشب چهاردهمین شبی بود که داخل قصر بودن و امشب قرار بود شبی متفاوت باشه

چرا که ولیعهد امشب قرار بود از فردی کفتار سفت انتقام بگیره

لباس تماما سیاهی به تن کرد ، حتی غلاف شمشیرش هم مشکی بود

از اتاق عمارتش بیرون اومد ، هوسوک و جونگکوک رو‌ دید کس دیگه قرار نبود همراه شون بیاد

اون دونفر به تنهایی برای یونگی یک لشکر به حساب می اومدن

یونگی جلو اومد ، دست هاشون توی هم قفل شد و بهم اطمینان بخشیدن و حرکت کردن

روی سقف ها پریدن ، از زیر سایه دیوار ها رد شدند تا به اسطبل سلطنتی رسیدند

اسب ولیعهد با شنیدن نفس های صاحبش از خواب بیدار شد و ایستاد ، ساکت موند تا صاحبش بهش برسه

هر سه اسب ها شون رو بیرون کشیدند و زین شون کردند ، یونگی سال های بلند و بافته شده اسبش رو نوازش کرد

یونگی: دلم تنگ شده بود رفیق

اسب پیشونیش رو به سمت یونگی برد و یونگی بوسه ای به روی پیشونی کاملا سیاه و براق اسب زد

هوسوک: رو باشید

سوار اسب ها شدند و به سرعت تاخت کردند تا موقعی که از قصر کاملا خارج شدند ......

صدای ساز های محلی توی روسپی خانه می پیچید و شهوت مردان مست رو چند برابر می کرد

روسپی های زیبا به دور مردان می گشتند و دلبری و لوندی می کردند

دامن لباس ها شون بلند بود اما شونه ها و قسمتی از سینه های برجسته اشون لخت بود

و آرایشی تحریک کننده روی صورت هاشون بود

اما ناگهان فضا سنگین و خفقان شد ، ساز زنان ناخودآگاه دست از نواختن کشیدند و روسپی ها از حرکت ایستادن

خودش بود ، مگه میشد چهره مردونه اون رو فراموش کرد ؟

مگه میشد رقص شمشیر میون دست هاش رو از یاد برد ؟

مگه میشد دلبری کردن تیر رو توی کمانش به یاد نداشت ؟

برگشته بود ؟ گرگ سیاه برگشته بود

گرگ سیاه لقبی بود که بازاریان بهش داده بودن ،

( واضحه اسکای عاشقه گرگه؟😌)

یونگی: کجاست ؟

یکی از روسپی ها به اتاق های مخصوص نیمه شب اشاره کرد ، اتاق هایی که در نیمه شب فقط و فقط ازشون صدای ناله روسپی ها شنیده میشد

از پله ها بالا رفت ، به آخرین اتاق رسید و در رو باز کرد
خورده کفتار صفتش بود که تا خرخره مست بود

MY SWEET BROTHER [Yoonmin]Where stories live. Discover now