5

981 131 0
                                    

رقاص ها بعد از رقص زیبایی که انجام دادند از روی صحنه در حالی که خم شده بودند کنار رفتند

بعد از اون رقاص های مرد به میدان اومدند ، شمشیر های کج شون رو مقابل صورت هاشون آوردن و بعد از شنیدن صدای موسیقی شروع به رقصیدن با شمشیر کردند

مراسم برای تمامی حضار به جز قهرمانان جنگ کاملا جذاب و دیدنی بود

نامجون: انگار حوصله ات خیلی سر رفته ؟

یونگی: یکم از اتفاقاتی که در نبودم رخ داده بگو نامجون

نامجون: نامزدی دو شاهزاده رو که می‌دونی

یونگی: آره می‌دونم

نامجون: بیماری امپراطور روز به روز در حاله پیشرفته و الان به زور دارو اینجا نشستن ملکه هم همین طور وضعیت خوبی ندارن

نامجون کمی از چای مخلوط گل های بهاری نوشید و ادامه داد

نامجون: بخاطر همین خیلی اصرار دارن تا هر چه زودتر برای شاهزاده آخر هم همسری انتخاب کنند

دسته صندلی میون انگشت های شاهزاده فشرده شد طوری که رنگ انگشت های شاهزاده به سمت سفیدی رفت

اون پیرمرد عوضی چطور جرات همچین کاری رو به خودش داده بود ؟

نامجون: هی هی آروم بگیر یونگی همه نگاه ها روی ماست

یونگی: تاحالا کسی هم به خواستگاری اومده ؟

نامجون: اره اما می‌دونی

صورتش رو به سمت شاهزاده کج کرد و با ناراحتی گفت

نامجون: بد شانس تر از این بودن که موفق بشن

و نمایشی اشک خیالی گوشه چشمش رو پاک کرد ، یونگی خنده ای کرد

رفیق سالهای کودکیش توی نبودش به خوبی از معشوقه کوچولوش محافظت کرده بود

یونگی: اون واقعا ، اوه بودای بزرگ برای رفتگان طلب آمرزش و مغفرت دارم

و هر دو با هم خندیدن و دوباره به تماشا پرداختند

رقص شمشیر زنان تموم شد ، طبق اعلام خواجه دربار یونگی از جاش بلند شد و از پله ها پایین اومد

شاهزاده همراه ندیمه های اقامتگاه مقدس ( اقامتگاه پیشگویان ) همراهی شد تا در معبد قصر مراسم ولیعهدیش رو انجام بده ........

امپراطور ، ملکه ، سه شاهزاده و پنج مقام اول و اصلی کشور در معبد قصر حاضر بودند

ردای بزرگ و سنگینی روی دوش شاهزاده انداخته شده بود که روش اژدهای طلایی و بزرگی گلدوزی شده بود

جامی حاوی شراب 100 ساله ، شرابی مخصوص به امپراطوران به شاهزاده داده شد

بانوی اعظم جلو اومد ، پنج قدم جلوتر از شاهزاده جلوی میز مقدسی که چیده شده بود زانو زد

MY SWEET BROTHER [Yoonmin]Where stories live. Discover now