- 5 -

1.2K 252 39
                                    

پارت پنجم

از نگاه لیام

"و هری، ازت میخوام سرموقع اونجا باشی." آقای تاملینسون گفت قبل اینکه به دوتامون نگاه آخرش و بندازه و بره. هری همچنان ایستاده بود و راه رفتنش و تماشا میکرد درحالی که من جلوی خودم و گرفته بودم که از خنده پهن نشم.

"چرا احساس میکنم این صحبت اصلا قرار نیست ربطی به مدرسه داشته باشه؟" پرسیدم و باعث شد هری دست از خیره شدن برداره و به من نگاه کنه.

" چون نداره." هری شونه بالا انداخت و به من چشمک زد.

"چی؟ تو آقای تاملینسون و بیرون از مدرسه هم میبینی؟" پرسیدم و شوک زده سرجام ایستادم و چشم هام و برای هری گرد کردم و بهش خیره شدم. هری ای که دوباره برام شونه بالا مینداخت.

"باشه. باشه. من لویی و چندباری بیرون مدرسه دیدم." هری جواب داد.

"چی؟ صبر کن ببینم...لویی؟ باشه، من فقط اینجا یکم گیج شدم." گفتم و به هری نگاه کردم و با خودم فکر میکردم اون خل یا همچین چیزی شده؟

"اوه، لویی همون اسم کوچیکِ آقای تاملینسونه." هری نخودی خندید، و منی که دوباره متعجب ایستاده بودم و با دهن باز بهش زل زده بودم.

"تو اسم کوچیکش و میدونی؟" جیغ زدم.

"آره، اونقدرا هم سخت نیست اسم کوچیک معلم هات و بفهمی. میدونی." هری گفت و یه پوزخند بدجنس روی لباش نمایان شد و من سرم و تکون دادم. هرچند دلم میخواست از هری بپرسم اسم کوچیک آقای ملیک چیه ولی چرا من باید اهمیت میدادم؟

"و شاید اگه بخوای بدونی، اسم کوچیک آقای ملیک زینه." هری گفت و من میتونستم قسم بخورم اون دوباره پوزخند زده. اون بدجنسِ عوضی.

"منظورت چیه؟ من نمیخواستم اسم کوچیکش و بدونم. اصلا چرا باید بخوام بدونم؟" دروغ گفتم و دست به سینه ایستادم.

"من کور نیستم، "لی"."

با انتخاب اسم هری گونه هام رنگ گرفتن. اگه بخوام صادق باشم اون کلمات بهتر از میون لب های زی---آقای ملیک بیرون میومدن. آره لیام، آقای ملیک.

"من دیگه با تو قدم نمیزنم. تنهات میذارم." گفتم و به هری چشم غره رفتم.

"الکی تلاش نکن انکارش کنی. اما وایسا ببینم...کجا میخوای بری؟" هری گفت در حالی که قدم هاش و تندتر میکرد و خودش و بهم رسوند.

از اون جایی که من ازش تندتر حرکت میکردم و میخواستم برم.

"امممم، یه جا."

"و این یه جا کجاست؟" هری پرسید و یه ابروش و بالا برد.

"امممم...اتاق آقای ملیک." گفتم و سریع سرخ شدم.

"آووو، لی لی. چرا حالا سرخ میشی؟هاه؟ فقط یه کراش کوچولو روی آقای ملیک؟ ها؟" هری بغ بغ میکرد و نیشگونم میگرفت و لپ هام و می کشید.

Lusting You [ Persian Translation ]Where stories live. Discover now