Part 4

947 116 5
                                    


Couple : BoyXGirl, KookJin

Part 4

صبح بی هیچ حرفی کنار هم مشغول خوردن صبحانه بودن..هیونا رو به روی جونگ کوک نشسته بود و زیر چشمی به حرکاتش که آروم و بی صدا در حال خوردن بود خیره شده بود،رفتار های دیشبش از جلو چشماش دور نمیشد..این رفتارها به این معنیه که نرم تر شده؟

جونگ کوک سنگینی نگاهشو حس میکرد و برای قافلگیری، سرشو ناگهانی بلند کرد..

نگاه هاشون بهم تلاقی کرد.. هیونا هول کردو به هم زدن سوپش مشغول شد..

بالاخره پدر جونگ کوک این سکوتو شکست..

"چه خوب که یکم به خودت استراحت دادی،آخرین باری که دور هم بودیم یادم نمیاد.."

مادرش با لبخندی افزود :" موافقم، چطوره یه سفر دور هم بریم؟

هردو مشغول برنامه ریزی برای یک سفر شدن..اما جونگ کوک اهمیتی به برنامه ی اونها نمیداد،از نشستن سر اون میز و نگاه های خیره ی این دختر خسته شده بود..قاشقشو روی میز گذاشتو گفت:" متاسفم..من نمیتونم همراهتون بیام،من باید روی پرونده ای کار کنم..اما میخوام اینکارو خونه انجام بدم..پس به شما خوش بگذره..

از جاش بلند شد:" معذرت میخوام..دستتون درد نکنه..

و سریعا به سمت اتاقش رفت..یونگمی که از رفتار پسرش کلافه شده بود به صندلی تکیه دادو رو به شوهرش گفت:" بخاطر این رفتاراشه که میگم باید ازدواج کنه.. کل فکرش شده کارو اون اداره ی آگاهی..

جونگهوا دستاشو بهم قفل کرد :" چیکار کنم؟ به زور که نمیشه..

هیونا بشقاب خودشو و جونگ کوکو برداشت و به سمت ظرف شویی رفت، تعظیم کوتاهی کردو بعد از تشکر از آشپزخونه خارج شد..میدونست اضافیه اما مجبور بود..حرفها شونو از میزی که تو آشپزخانه کوچکشون گذاشته بودن میشنید..صدای تلویزیونو کم تر کرد تا بهتر بشنوه...

یونگمی تن صداشو پایین تر آورد و نگاهی به هال انداخت تا مطمئن شه هیونا چیزی از حرف هاشونو نمی شنوه :" بیا ما بریم بوسان..یه هفته استراحت کنیم..

جونگهوا نگاهی متعجب به صورت همسرش انداخت:" مگه نشنیدی؟ گفت نمیاد..

یونگمی دوباره نگاهی به اطراف انداختو نزدیک صورتش با صدای آرومی گفت: "میدونم..منم میخوام تنها باشن..

جونگهوا داد زد :" چی؟ منظورت چیه؟

_شیششش،یواش..من احساس میکنم اینا اگه باهم تنها بمونن روابطشون خوب میشه..

Face Off  (Season 1) | Complete Tempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang