Part 21

794 80 1
                                    


Couple : BoyXGirl, KookJin

Part 21

نگاهی به خونه ساکتو نیمه تاریک انداخت...هرچقدر به صدای عجیب و غریب شخص پشت تلفن فکر می‌کرد بیشتر میترسید...

باید کاری میکرد..جونگ کوک نا امید و بی اعتماد شده بود..دل برادرش شکسته بود..و این تماس آخر..تمام زندگیشو به بازی می‌گرفت...

به صفحه ی گوشی شکسته اش خیره شد..اسم تهیونگ بین لیست تماس هاش خودنمایی میکرد.. بهتر بود باهاش حرف بزنه..شاید دلیل حرفای جونگ کوکو متوجه میشد..

با نفس عمیقی منتظر صدایی از تهیونگ بود که صدای عشقش به گوش رسید...حلقه ی اشکاش بزرگتر شدو روی گونه هاش سر خورد...

-شما؟

تهیونگ شمارشو سیو نکرده بود؟...

بینیشو به آرومی بالا کشیدو تماسو قطع کرد...

جونگ کوک با صدای بوق ممتد نگاهی به صفحه گوشی انداخت..تهیونگ خواب بود..بعدا درمورد این تماس مشکوک باها‌ش حرف میزد...

دوباره به گریه کردن ادامه داد..پس پیش هم بودن..

چاره ای جز فرار از خونه نداشت..

پالتوی ضخیمشو تنش کردو از خونه بیرون رفت..بی هدف تو کوچه ها و خیابون های سرد شهر میگشت...آروم نمیشد..دلش پر بود..از کی؟...مگه مقصر همه این اتفاقات خودش نبود..چرا قبول کرد پیش جونگ کوک بیاد..کا‌ش بیشتر مقاومت میکرد..کاش اینقدر کتک میخورد تا بدنش بی جون و بی حس بشه اما..اما این عشقو هیچوقت نچشه...

( جونگ کوک..ببخشید..من خیلی بدم..خودخواهی کردم..حق تو نبود که عاشق کسی مثل من شی..حق من نبود که کنار تو زندگی آروم داشته باشم)

با صدای خانم مسنی به خودش اومد...

‌-دخترم...خوبی؟ یه ساعته جلوی این مغازه ایستادی و گریه میکنی...

نگاهی به اطرافش انداخت..کدوم خیابون بود خبر نداشت..نگاه متعجب زن میانسال همچنان به چشمای غمگینش بود...یونگمی...چقدر شبیه مادر

جونگکوک بود...همه چی از اون روز شروع شد..از محبت های زیادو توجه بیش از حد خانم جئون...

-اگه چیزی میخوای بگو تا کمکت کنم...

باسرش جواب رد داد و از جلوی مغازه ی عروسک فروشی گذشت...

از ساعت خبر نداشت..سرمای زمستون پاهای ظریفشو بی حس و کرخ کرده بود اما همچنان به راه رفتن ادامه داد تا اینکه با تماس تهیونگ متوقف ‌شد...

Face Off  (Season 1) | Complete Where stories live. Discover now