Part 6

904 94 2
                                    


Couple : BoyXGirl, KookJin

Part 6

اونقدر خسته و مریض احوال بود که دل کندن از اون تخت نرم سختش بود.. چرخی روی تخت زد.. صدای ظروف و قاشق ها رو از آشپزخونه میشنید.. نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت( وای فاک..چقدر خوابیدم)

جونگ کوک، بعد از خرید صبحگاهی در حال آماده کردن صبحانه بود.. هیونا با دست و صورتی نشسته به سمت آشپزخونه رفت و با تکیه دادن به در به حرکاتش خیره شد..

غرق کارش بود.. حتی حضورشو احساس نکرد..هیونا با عطسه ای که کرد باعث شد توجهش جلب بشه...

" اوه.. بیدار شدی... چرا اینقدر بی صدا..ترسیدم"

دماغشو کشید و با پشت آستین بلوزش پاک کرد :" چرا بیدارم نکردی؟ ساعت یازدهه..

جونگ کوک با دیدن صورت نشسته با موهای پریشون هیونا لبخندی زد، چقدر بیخیال و سرخوش بود.. با حواس پرتی در قابلمه ی داغ رو برداشت:" آخ.. سوختم..

هیونا با عجله کنارش ایستاد و دستاشو به سمت خودش کشید:" احمق.. اخه کی ظرف استیلو با دست برمیداره.."

جونگ کوک با اخمی موازی روی پیشونیش دستاشو پس کشید:" حواسمو پرت نمیکردی اینطوری نمیشد..

هیونا متعجب نگاهشو به سمت پسر پررو کشید:" یااا...چه ربطی به من داشت؟

جعبه ی کمک های اولیه رو روی اپن گذاشت و دوباره سراغش رفت:" دستاتو بده من..

جونگ کوک مکثی کرد..به صورت بی آلایش و معصوم اما در عین حال نگرانش خیره شده بود.. دستاش بی اختیار به سمتش دراز شد.. هیونا با یک دست موهاشو پشت گوش داد و پماد سوختگی رو روی انگشتاش مالید:" اگه یکم صبر کنی خوب میشه..

دستای جونگ کوکو به صورتش نزدیک کرد تا با فوت کردن از دردش کم کنه..

جونگ کوک مسخ شده بود.. هر کار هیونا قلبشو به تپش می انداخت..برای اولین بار، دختریو تا این حد نزدیک به خودش احساس میکرد..

هیونا لبخندی زد و دستشو به آرومی رها کرد:" حالا خوب میشه...

و با خمیازه ای به سمت میز رفت:" خیلی گشنمه بیا بخوریم..

نگاهی به انگشتانش انداخت..سوختگیو به فراموشی سپرده بود.. وجودش در تلاطم عجیبی بود.. احساسی عجیب داشت، که با هر تماس هیونا بیشتر بوجود می اومد..

پشت میز رو به روی هم نشستن.. جونگ کوک به سختی خودشو مشغول خوردن نشون میداد...

Face Off  (Season 1) | Complete Where stories live. Discover now