فرار!

306 92 59
                                    

بالاخره روزی که منتظرش بودند رسید.

صبحِ روزه موعود سرکارگر؛جونگین ، کیونگ سو ، جون سوک و حدود 24 زندانی دیگه رو جمع کرد و به کوه برد.

آسمانِ صاف و تابش خورشید چیزی از سوز و سرما کم نمی کردن.

بعد از رسیدن به نقطه ی مورد نظر ،که سراشیبی 365متری بود، شروع به کار کردن.

بعضی از زندانی ها با تبر های کوچک شاخه هارو از الوارهای درختا جدا می کردن درحالی که بقیه چوب هارو پشته می کردن.

ماموریت جمع کردن هیزم،خوش شانسی بزرگی بود که جونگین،کیونگ و سوک رو در چند قدمی حصار قرار می داد.

جونگین به خوبی موقعیت نگهبانا و شیبی که پشت حصار بود رو بررسی کرد.

پشت حصار سراشیبی تندی بود اما نه به حدی که نشه پیاده ازش عبور کرد.

حدود 400متر از قسمتی که زندانی ها چوب هارو تکه تکه می کردن،برجک نگهبانی بود.

نگهبانان دو به دو دوشادوش هم راه می رفتن و در محوطه ی داخل حصار گشت می زدن.جونگین متوجه ی فاصله ی زیاد بین نگهبانا شد.

سرکارگر که مسئول گروه بود هم یک زندانی و در نتیجه غیر مسلح بود.

در فاصله ی بین نگهبانای گشت،کسی اونقدر نزدیک نبود که بتونه به جونگین و کیونگ و سوک شلیک کنه.

اونها از قبل تصمیم گرفته بودن تا غروب منتظره زمان مناسب بمونن.چون در اون موقع،پیدا کردن رد پاهاشون تو برف،برای نگهبانا سخت تر می شد.

همونطور که مشغول کار و منتظره زمان مناسب بودن،جونگین با خودش فکر کرد حتی اگه یک درصد ،اونها نتونن از حصار عبور کنن و یا موقع عبور از حصار کیونگ سو آسیب ببینه ،چه اتفاقی میوفته؟

تنها چیزی که جونگین رو تا دقایق آخر مردد نگه می داشت،ترس از به خطر افتادنِ سلامتِ کیونگ سو بود!

واقعا چه اتفاقی میوفتاد اگه کیونگ سو نمی تونست از حصار عبور کنه؟

یا حتی اگه خوده جونگین بین حصار می موند،چه کسی از کیونگ سو مراقبت می کرد؟

چه کسی برای ادامه ی راه تا آزادی،انسانیتش رو فدای سلامتی کیونگ سو می کرد؟

چه کسی از سهم غذاییش برای سیر کردن کیونگ سو،چشم پوشی می کرد؟

چه کسی بخاطر امنیت کیونگ سو،دستش رو به خون عزیزانش آلوده می کرد؟

شاید باید بیخیال این نقشه می شدن؟شاید باید این فرصتو از دست میدادن.

شاید باید همه ی عمر بعنوان یه خبرچین عوضی تو اون اردوگاه می موند و از کیونگ سو مراقبت می کرد؟

اما اگه افسرنگهبان باز هم به کیونگ سو آزار برسونه چی؟این بار جونگین چه طور می خواد جلوی این اتفاقو بگیره؟چه کسیو می خواد قربانی کنه؟

حدود ساعت 4 شده بود و جونگین هنوز هم به درگیری بین افکارش خاتمه نداده بود.

38th parallel Donde viven las historias. Descúbrelo ahora