شیشه بلوری

291 90 52
                                    

برای هزارمین بار نگاهی به اسکناس های توی دستش انداخت.

لبخند عریضی رو لب هاش خودنمایی میکرد.

با همون سرخوشی وارد اتاق شد و کیونگ سو رو درحالی که حوله ای به کمر داشت و از حمام خارج می شد دید.

-چه به موقع اومدی بیرون!

کیونگ سو حوله ی کوچک تری که رو دیوار آویزون بود رو روی سرش گذاشت و همونطور که جلوی جونگین ایستاده بود شروع به خشک کردن موهاش کرد:

+چه طور؟اتفاقی افتاده؟

جونگین با خوشحالی اسکناس های توی دستش رو بالا برد و رو هوا تکون داد:

-سهون حقوقمو داد! می تونیم برای امشب لباس بخریم.

کیونگ سو خشک کردن موهاش رو متوقف کرد و حوله رو از سرش پایین کشید:

+چه فکر خوبی!این اولین باریه که ما به مهمانی دعوت می شیم..خیلی خوبه که می تونیم لباسای تازه بخریم.

-پس زودتر آماده شو..وقت زیادی نداریم.

کیونگ سو سرش رو به علامت تایید تکون داد ، حوله رو روی تخت پرت کرد و به سمت کمد لباس ها رفت.

در این فاصله جونگین سعی کرد به طور نامحسوسی دفتری که رو میز مطالعه بود رو بررسی کنه!

ظاهرا هنوز هم کیونگ سو متوجه اون دفتر نشده بود.

عجیب بود که اون دفتر با شکوفه های گیلاسی که روش طراحی شده ،به چشم کیونگ سو نیومده!

+من آماده ام!!

با صدای کیونگ سو افکارش رو کنار زد و به سمتش برگشت.

با دیدن موهای مرطوبِ کیونگ،اخم هاش رو در هم کرد و حوله ای که کیونگ سو روی تخت پرت کرده بود رو برداشت.

با قدم های بلند به سمتش رفت و حوله رو روی سرش گذاشت:

-با این موهای خیس که سرما می خوری.

با دقت شروع به خشک کردن موهاش کرد.

فشاری که با انگشتاش به سره کیونگ وارد می کرد باعث می شد صورتش مچاله بشه و حالت بامزه ای به خودش بگیره.

می دونست اگه جلوی دیدش رو نگیره تا چند لحظه ی دیگه خودش و کیونگ سو رو روی تخت پیدا می کنه!

حوله رو کمی پایین تر کشید تا چهره ی پسر رو به رو رو بپوشونه و برای اینکه فکرش مسیر دیگه ای بگیره سعی کرد حرفی بزنه:

-لوهان و سهون معمولا لباس های سنتی چینی می پوشن!تو دوست داری چه مدل لباسی بگیری؟

کیونگ سو کمی فکر کرد:

+خب..نمی دونم!فقط میخوام یه لباس جدید بگیرم که ماله خودم باشه.

چند لحظه بعد کارش رو تموم کرد و بدون اینکه حوله رو از سره کیونگ سو برداره به سمت در قدم برداشت:

38th parallel Where stories live. Discover now