-کیونگ سو لطفا با من صادق باش!!!از چه ترفندی استفاده می کنی که لب هات انقدر حجم دارن؟؟؟خب بگو چه کرمی میزنی که پوستت انقدر سفیده؟؟
بکهیون کمی به کیونگ سو نزدیک تر شد و با صدای آروم تری زمزمه کرد:
-قسم می خورم منم بهت می گم از چه لوازمی برای پوستم استفاده میکنم!
دست کیونگ سو رو تو دستش گرفت و انگشت اشاره ی کیونگ رو تو لپش فرو کرد:
-ببین چقدر لطیفه!بدون مراقبت که نمیتونه اینجوری باشه...اگه بهم بگی از چی استفاده میکنی منم بهت راز این لطافتو میگم!
کیونگ سو سعی کرد نفس عمیقی بکشه.
از زمانی که بکهیون وارده اتاقک چوبی شده بود و کنارش نشست،بی وقفه از هرچیزی باهاش حرف میزد تا اینکه طاقت نیاورد و سوالاتی که ذهنش رو مشغول کرده بود پرسید.
بکهیون درمورد پوست صورتش خیلی وسواس داشت و از هیچ فرصتی برای پیدا کردنِ بهترین محصولات نمی گذشت!
+اما من واقعا از هیچ محصولی استفاده نمیکنم...جدی میگم!
بکهیون آهی از روی ناامیدی کشید.
از اولین باری که کیونگ سو رو در مطب دیده بود نمی تونست از لب های قلوه ای اون پسر چشم برداره و حالا که از کیونگ سو خواسته بود بدون در نظر گرفتن این موضوع که، 2 سال از کیونگ بزرگ تره،باهاش صمیمی باشه فکر کرد می تونه رازِ حجیم بودنِ این لب هارو بفهمه!
اما حالا با چهره ای که ناامیدی درش موج می زد لب هاش رو آویزون کرد و ساکت روی مبل ،کناره کیونگ سو، نشست.
اینکه صدای بکهیون بیشتر از 1 دقیقه خاموش شده بود باعث شد توجه چان، که کناره سهون و جونگین و لوهان درمورد کره ی شمالی بحث می کردن جلب بشه:
-چیزی شده بکهیون؟
بکهیون با شنیدن صدای چانیول سرش رو بلند کرد و بعد از لبخندی که به لب آورد سرش رو به آرومی به چپ و راست تکون داد:
-نه چیزی نیست...درمورد چی انقدر بحث میکنین؟
چانیول لیوان آب میوه طبیعی که لوهان گفته بود با دست های خودش تهیه کرده رو روی میز جلوییش گذاشت:
-هانِ شمالی(کره ی شمالی)
بکهیون ابرویی بالا انداخت.تصمیم گرفت در این بحث شرکت کنه.
شاید اینطوری می تونست فکره اون لب های حجیم رو کنار بزنه:
-من تو پیونگ یانگ به دنیا اومدم و تا 10سالگی اونجا بودم اما بعدش به بوسان مهاجرت کردیم.خب راستش قسمت شمالی کره نسبت به قسمت جنوبی، ظاهره پیشرفته تر و مدرن تری داره و خب این به لطفِ سرمایه گذاری های ژاپن در زمان استعمارشه .چون قسمت شمالی با چین که دشمنِ ژاپنه همسایه بود پس ژاپن هزینه ی زیادی برای مدرن کردن قسمت های شمالی انجام داد و حالا همه ی اون امکانات تو دست کیم ایل سونگ داره تلف میشه!
أنت تقرأ
38th parallel
قصص الهواة⌊⚔ 38th parallel ⚔️⌉ ❌کامل شده❌ ↳⛓️Genres໑ ↲رمنس ~ درام~انگست(هپی‌اند) ↳⛓️Couples໑ ↲#کایسـو ~ #هونهان #چانبک #kaisoo #hunhan #chanbaek برشی از داستان: +مادرم بهم گفته بود،به ازای هر گل ماگنولیا که از درختش جدا میشه، یک زن میمیره آه عمیقی کشید و اد...
