لوهان

341 89 23
                                    

با هیجان پله هارو چندتا درمیون طی کرد .

راه روی باریک رو دویید و وقتی به اتاقِ مورد نظرش رسید با شوق در رو باز کرد و خودشو به داخل پرت کرد:

-جونگین؟؟؟؟جونگیـــــــــــــــــن

با فریادی که لوهان کشید جونگین و کیونگ سو شوکه از خواب پریدن و با گیجی به اطراف نگاه می کردن تا منبع صدا رو پیدا کنن و در نهایت چشمشون به لوهانِ هیجان زده خورد.

لوهان حتی بهشون فرصتی برای آنالیز کردنِ شرایط نداد و با همون چهره ی خندان به سمت جونگین دوید و خودشو انداخت تو بغلِ جونگ:

-جونگینِ لعنتی،فکر می کردم مُردی.دلم برات تنگ شده بود.

جونگین لبخندی زد،بالاخره تونسته بود شرایط رو درک کنه و همونطور که کمره لوهان رو نوازش می کرد گفت:

-منم دلم برات تنگ شده بود

کیونگ سو سرفه ی مصلحتی کرد تا حضورشو به اون دو نفر اعلام کنه. لوهان با شنیدن صدای سرفه، خودشو از جونگ جدا کرد و با تعجب به کیونگ سو ای که تو جاش نشسته بود و بهش نگاه می کرد خیره شد:

-تو کی هستی؟

لوهان رو به کیونگ پرسید.

کیونگ سو واقعا دلش می خواست بگه " دوست پسره همونی که تو بغلش وِلو شدی"اما سعی کرد رو لحنش کنترل داشته باشه:

+دو کیونگ سو

-زندگیِ کیم جونگ این!

جونگ با لبخند گفت.

کیونگ سو لبخندی از خجالت زد و نگاهشو به لحاف سفیدی که رو تخت بهم ریخته بود انداخت.

-لپ هاشو ببین جونگین!کاملا قرمز شدن!

لوهان همونطور که نگاهش به لپ های کیونگ سو بود خطاب به جونگ گفت.

به سمت کیونگ سو خم شد و اونو تو آغوشش گرفت:

-تو واقعا دوست داشتنی هستی کیونگ سو

کیونگ کاملا شوکه از  رفتاره صمیمانه ی لوهان،از بالای شونه ی لوهان نگاهی به به جونگین انداخت و با لبخندش مواجه شد.

چند لحظه بعد لوهان از کیونگ جدا شد و با همون چهره ی شاداب گفت:

-صبحانه رو آماده می کنم.زودتر بیاین پایین

و قبل از اینکه منتظر جواب بمونه سر خوشانه از اتاق خارج شد.

-به رفتارش عادت می کنی

جونگین همونطور که از تخت پایین میومد خطاب به کیونگ سویی که هنوز تو شوک بود گفت.

+بهش حسودیم میشه!بنظر خیلی سر زنده ست!

کیونگ سو گفت و به دنبال جونگین به سمت روشویی رفت.

جونگین جلوی روشویی ایستاده بود و صورتشو می شست.

38th parallel Donde viven las historias. Descúbrelo ahora