فراتر از درد

329 86 18
                                    


نگاهی به ماهی هایی که کنارش تو ظرف بزرگی بودن انداخت.

باید همشونو تمیز می کرد و اعضای داخلیشونو بیرون می کشید .

به پیشنهاد لوهان به آشپزخونه اومده بود تا تو کارها کمک کنه چون نمی خواست وقتی که تنهاست گرفتاره کابوس هاش بشه!

جونگین هم تصمیم داشت به خدمتکارهای توی رستوران برای حمل سفارش ها و نظافت میزها کمک کنه.

اولین ماهی رو برداشت و روی تخته چوبی که جلوش بود قرار داد.

باید اول از همه شکمشو با یه برش بزرگ از هم باز می کرد و بعد خالیش می کرد.

چاقو رو روی شکم ماهی گذاشت و با یک فشار شکافی ایجاد کرد و بعد شکاف رو بزرگ تر و شکم ماهی رو خالی کرد.

تخته ی چوبی از خونِ ماهی رنگ گرفت.

با دیدن خون کمی تمرکزش رو از دست داد اما سعی کرد رو خودش مسلط باشه!

ماهی دوم و سوم رو هم به همون وضع در اورد.

-چاقوی تیزیه!

سرشو بالا گرفت.
باز هم...

+جون سوک...

این بار جون سوک با نفرت بهش خیره نبود بلکه لبخند به لب داشت.

شاید همین لبخند باعث شد که کیونگ سو فریاد نزنه یا با ترس اونجارو ترک نکنه!

جون سوک قدمی به جلو برداشت و به سمت کیونگ سو خم شد:

-به لبه ی تیز چاقو نگاه کن!

کلامِ جون سوک باعث شد کیونگ سو مثل فردی هیپنوتیزم شده نگاهش رو به لبه ی تیزه چاقو بده.

حق با جون سوک بود!چاقوی خیلی تیزی بنظر می رسید...

خیلی تیز...

-می تونی رو مچ دستت امتحانش کنی!

+مچ دستم؟

-دقیقا اینجا!

جون سوک دست چپشو بالا گرفت و با انگشت اشاره ی دست راستش، شاهرگِ مچ دست چپشو نشون داد.

-فقط با یه حرکت همه چیز تموم میشه کیونگ سو!

نگاهش رو از جون سوک به روی مچ دست چپش سُر داد.

+همه چیز تموم میشه؟

با لحنِ تسخیر شده ای زمزمه کرد.

-امتحان کن!بعدش به آرامش برس.

آرامش!همون کلمه ای که کیونگ سو برای رسیدن بهش به هر سمتی میدوید اما هربار که فکر می کرد بالاخره بهش رسیده،مثل سرابی از جلوی چشم هاش محو می شد!

اما ممکن بود این بار بتونه لمسش کنه؟

با یه برش روی مچ دستش،این آرامش به سمتش قدم بر میداشت و اونو در آغوش می گرفت؟

38th parallel Where stories live. Discover now