Part 5

3.9K 540 57
                                    

P.O.V Jin

بعد از صحبت های دیشب با اون و موافقتم با قرار داد به اتاقی که قبل تر داخلش بودم اومدم و خوابیدم و حالا توی یکی از ماشین هایی که از اموال کیم هستند نشستم و طبق گفته ی سئوجون - منشی کیم - دارم به مدرسه نیمه خصوصی که توسط اون منتقل شدم میرم.

گوشه لباسم رو توی مشتم گرفته بودم و به کیف گرون قیمتی که روی پام بود نگاه میکردم. تا دیروز، با بدبختی و خستگی به یک مدرسه ی سطح پایین با کیف رنگ و رو رفته ی نسبتا پاره م میرفتم و الان فقط.. شرایط جوری تغییر کردن که نمیدونم باید کدوم قسمت از این زندگی مسخرم رو باور کنم.
و فکر اینکه اون آدم، کسی که با من در مرحله اول از سکس حرف زد ؛ به زندگی تحصیلیم هم اهمیت بده کمکی به سردرگمی و کمتر گیج شدنم نمیکرد!

- جین؟

از افکارم بیرون اومدم و نگاهی به سئوجون کردم. اون در حالی که روی صندلیش به عقب برگشته بود، با لبخند بزرگی روی لبش بهم نگاه میکرد.
سئوجون مهربون به نظر میومد.. و گرم! بر خلاف رئیسش..!

- بله؟

آروم جوابش رو دادم و دیدم که گوشی تلفنی رو به سمتم گرفته

- این تلفن همراه برای توعه. آقای کیم دستور دادن که برات تهیه کنم.. امیدوارم که دوستش داشته باشی!

نگاهی به اون گوشی گرون قیمت کردم و از تعجب چند ثانیه بهش زل زدم قبل از اینکه دستام رو جلو ببرم و با گرفتنش ازش تشکر کنم.

- رسیدیم آقا

راننده اینو گفت و من سرم رو به سمت پنجره کنارم چرخوندم تا ساختمون مدرسه رو ببینم.. صبر کن ببینم ؟! این مدرسه بود یا کاخ؟!
همون لحظه از فکر اینکه قراره کنار چه جور آدمایی درس بخونم به خودم لرزیدم و انگار تازه متوجه شدم که من نباید به یک مدرسه خصوصی که برای پولدارهایی که به هیچ وجه شبیه من نیستند، برم.

- آمم.. معذرت میخوام آقای سئوجون

- نه جین .. ظهر میبینمت

چشمام از تعجب گرد شدن.. مگه اون میدونست که من میخوام چی بگم؟!

- اما شما که نمیدونین..

- میدونم جین، میدونم .. بهت قول میدم که به شرایط عادت میکنی، حالا هم زودتر پیاده شو قبل از اینکه من دیر به شرکت برسم و تمام تقصیرا رو گردن تو بندازم

لحن خبیث سئوجون و حرف هایی که دیشب کیم درباره ی تنبیه کردنم برای کارهای اشتباهی که انجام میدم زده بود، باعث شدن که دستم رو روی دستگیره در بذارم و سریع از ماشین پیاده بشم. البته که صدای خنده های اون سئوجون و راننده احمقو شنیدم اما نگاهی بهشون نکردم و سعی کردم روی بدبختی جدیدم تمرکز کنم. باید از روی این لباس فرم لعنتی میفهمیدم که قرار نیست جای ارزونی برم. فاک بهت کیم سئوک جین!

You can call me DADDY Where stories live. Discover now