Part 19

2.8K 395 49
                                    


Jin's POV

- زانوهاتو بده بالا

سریع اطاعت کردم و پاهام رو بالا آوردم. مچ پاهام دور زنجیری که که از سقف آویزون بود وصل شدن و قفسه سینه م رو از نفسی که داخلش سنگینی میکرد خالی کردم.

زمزمه کرد:
- الان میخوام بکنمت جین
سر عضوش رو روی ورودیم قرار داد و ادامه داد:
- خشن
پوزخند زد و من رو یاد شب پیش انداخت. وقتی که مچش رو در حال زل زدن روی خودم گرفتم و جوابش پوزخند متکبرانه ش بود.

با ضربه ای محکم خودشو واردم کرد. احساس عجیب و عمیق آشنایی درونم حس کردم. لذت بخش تر از قبل و البته با درد کمتر. چشمای براقش که از خشم پر بودن بهم نگاه میکردن و دهنش کمی باز بود و نفساش هم خشن شده بود.
ناله کرد:
- خیلی تنگی

ناله بیجونی سر دادم و دستام رو که بین یک دستش اسیر شده بودن کمی تکون دادم. به آرومی خودش رو عقب کشید و چشماش رو بست و ناله کرد. دوباره خودش رو داخلم فشار داد. منو محکم تر نگه داشت و سرعتش رو بیشتر کرد و ضربه هاش سریع تر شدن. سرش رو پایین آورد و دندوناش لب پایینم رو محکم گاز گرفتن، تقریبا مزه خون رو حس کردم.

احساس کردم چیزی درونم دوباره مثل قبل داره ساخته میشه و بدنم داشت سفت و سفت تر میشد. شروع به لرزش کردم.
زمزمه کرد:
- اجازش رو نداری

گندش بزنن... چطوری میتونم جلوش رو بگیرم و ارضا نشم؟ ناله بلند تو گلویی کردم. از حس پری و تصاحبی‌ که برام به وجود اومده بود حس عجیبی داشتم. کاملا گیر کرده بودم. اون همه جاست... کاملا روم احاطه داره و تقریبا داره خفم میکنه.
ولی در عین حال شورانگیزه... این قدرت منه! من این کارو باهاش میکنم! احساس لذت بخشیه... نفسای خشن شده اش توی گوشم بود و بدنم با تکون خوردن بیشتر زیرش بهش پاسخ میداد. من نباید ارضا بشم!
نفس نفس میزد و صدای محکم برخورد پوست هامون به هم، اتاقش رو پر کرده بود. مثل تراشه های چوبی که میخوان منفجر بشن زیرش متلاشی شده بودم و لبام رو برای گرفتن بیشتر اکسیژن باز کرده بودم.

- تو مال منی... فقط من.. یادت نره

صداش مست کننده و حرفاش بی پروا و اغوا کننده بود. دست دیگش که آزاد بود رو بالا آورد و ران چپم رو توی مشتش گرفت و فشار داد. هیسی از درد کشیدم

- بگو که مال منی
زمزمه کرد و ضربه محکمی به باسنم زد.
اون بی رحم شده بود. نمیذاشت ارضا بشم، جایی که درد داشت رو فشار میداد و حالا ازم میخواست که حرف بزنم.
ناله کردم

غرید:
- بگو
- من مال.. تو ام.. فقط ..برای.. تو

بریده بریده گفتم و احساس کردم دیگه نمیتونم تحمل کنم
- لطفا.. بذار بیام

چشمای عصبانیِ براقش بهم خیره شدن و خواهشم رو بی پاسخ گذاشت. یکدفعه خیلی سریع محکم خودش رو داخلم فرستاد و ثابت شد و ارضا شد. بدنم برای ارضا شدن تو هم میپیچید و التماس میکرد. یکدفعه خودش رو بیرون کشید و منو بیتاب با حس خواستن بیشتر رهام کرد.
بهم خیره نگاه کرد
- به خودت دست نمیزنی، میخوام همینطور درمونده بمونی

You can call me DADDY Where stories live. Discover now