Part 6

3.9K 539 89
                                    

Writer's P.O.V

جین با سروصداهای سوزی که سعی داشت بدون اینکه اون متوجه بشه لباس های کثیفش رو جمع کنه بیدار شده بود و برای گذروندن وقتش حالا روبروی تلویزیون نشسته بود و از ترس توی خودش جمع شده بود و از استرس ناخوناش رو میجویید.

خودشم نمیدونست چرا وقتی انقدر ترسو بود بازم با دیدن فیلم ترسناک خودشو شکنجه میداد؟!

پسربچه ی داخل فیلم توی جنگل میدویید و صدای نفس نفس زدنش هیچ جوره به خوردن ناخون های جین کمکی نمیکرد. وقتی صدای نفس‌های پسر قطع شد، جین بدون این که بفهمه کمی سرش رو جلو برد تا بهتر ببینه و همون موقع روحی که اون پسر رو دنبال میکرد با صدای جیغ مانندی توی صفحه تلویزیون ظاهر شد و جین داد محکمی از ترس کشید و دستاش رو غیر ارادی توی هوا انداخت و بعد صدای شکستن چیزی نزدیک گوشش باعث شدن پتو رو زود دور خودش بپیچه و تلویزیون رو با ترس خاموش کنه و نگاهش به تیکه های خورد شده گلدونی که شکستش بیافته.

با ترس به ساعت نگاهی کرد و وقتی فهمید که فقط بیست دقیقه تا اومدن نامجون مونده هینی کشید و به سمت جایی که میدونست میتونه جارو رو پیدا کنه دویید و با بیشترین سرعتی که میتونست تیکه های شکسته شده گلدون روی میز رو جمع کرد.

وقتی صدای در رو شنید از توی آشپزخونه بیرون اومد و خودش رو روی کاناپه پرت کرد.
زیرچشمی حرکت پاهای نامجون رو میدید که بهش نزدیک میشدن

- جین؟

صدای نامجون رو شنید و سرش رو سریع به سمتش برگردوند و سعی کرد استرس و لرزشی توی صداش نباشه

- سلام!

جین گفت و نامجون سری تکون داد

- چیکار میکنی؟

- تلویزیون میبینم!

نامجون نگاهی به تلویزیون خاموش کرد و دوباره نگاهش رو به جین برگردوند.

- یعنی... تلویزیون میدیدم!

نامجون ابرویی بالا پروند و به دور و بر جین نگاهی انداخت. مطمئن بود دیشب بهش گفته که از پسرای دروغ گو و خرابکار اصلا خوشش نمیاد و انگار جین هر دوکار رو انجام داده بود و الانم به طرز واضحی سعی به مخفی کردنشون داشت.

- چیکار کردی جین؟

نامجون نزدیک تر اومد و تقریبا روبروی جین ایستاد و بلافاصله متوجه نبود گلدون کنار کاناپه شد. دندوناش رو روی هم فشار داد و از اینکه اون پسر چرا باید شب دوم یکی از دارایی های مورد علاقه نامجون رو خراب کنه و بهش دروغ بگه روی هم فشار داد.

You can call me DADDY Where stories live. Discover now