Part 11

3.4K 465 43
                                    

Writer's POV

وقتی به عمارت رسیدن جین ماشین تهیونگ رو توی حیاط دید. اون هم خونه بود؟! فکر کردن به اینکه قراره نامجون در حالی که تهیونگ خونه ست باهاش کاری انجام بده باعث میشد جین حتی بیشتر قرمز بشه.

نامجون از ماشین پیاده شد و جین به دنبالش وارد عمارت شد و بدون اینکه سوزی رو ببینه همراه نامجون راهش رو ادامه داد.
میترسید که کاری انجام بده و تنبیه بشه. گرچه بدنش بهش التماس میکرد که توسط اون مرد لمس بشه، اما ذهنش پسش میزد و بهش میگفت باید ازش متنفر باشه.
اما اون دلیلی برای تنفر پیدا نمیکرد. نامجون خیلی بهتر از پدرش باهاش برخورد میکرد و توی این یک ماه که جین اینجا بود غیر از اون دو دفعه ی خجالت آوری که گذشته بود دیگه کاری باهاش نداشت.
جین احساس میکرد بدن و ذهنش دارن با هم میجنگن تا بفهمن که واقعا از اون متنفره یا نه!

همینطور که پشت سرش راه میرفت متوجه نشد که نامجون ایستاده و محکم به پشتش خورد. پیشونیش رو توی دستش گرفت و نگاهی به نامجونی که برگشته بود و بهش خیره شده بود انداخت.
زیر لب "متاسفمی" گفت و دید که اون بدون توجه بهش کلیدی رو از توی جیبش در آورد و در اتاقی که رو به روش ایستاده بودن رو باز کرد و واردش شد.
از استرس لباش رو داخل دهنش برد و گاز گرفت

-‌لباتو گاز نگیر ، من میخوام اینکارو بکنم

نامجون گفت و جین لباش رو با تعجب از بین دندوناش خارج کرد. جین وارد اتاق شد و تم مشکی و قرمزی که حاکم بود به طرز عجیبی شهوتش رو بالا برد.
وسایلی که توی اتاق بودن و تنها توضیحی که میتونست درموردشون بده این بود که برای سکسن.

نامجون رو دید که کتش رو در آورد و آستین های پیرهنش رو بالا زد.
جین وسط اتاق با فرم و کیف مدرسش ایستاده بود و سئوالی به اون نگاه میکرد.

- لباسات رو در بیار

نامجون دستور داد قبل از اینکه به سمت کمد گوشه اتاق بره. جین نگاه نامطمئنی به فرم توی تنش انداخت و آب دهنش رو با صدای بلندی قورت داد. کیفش رو از روی دوشش پایین انداخت و بعد از در آوردن کتش دکمه های پیرهنش رو با دو دلی باز کرد.

- میخوام اینارو بکنم داخلت و بعد به باسنت ضربه بزنم. نه برای تنبیه، فقط برای تفریح و رضایت خودم

نامجون گفت و مکث کرد تا عکس العمل جین رو ببینه

با چشم هایی که ترس داخلش بود به در آوردن لباس هاش ادامه داد تا زمانی که فقط باکسرش تنش بود.
نامجون جلوتر اومد و جین تونست توپ های فلزی که توی دستش بودن رو ببینه.

- بعد از اون باید باهات چیکار کنم؟ هوم؟

دستش رو روی صورت جین کشید و موهاش رو کنار زد و کمی کشید.
اون داشت از جین نظر میپرسید؟! دوباره به توپ های داخل دستش نگاه کرد و چیزی داخل شکمش حس کرد.
ازش متنفر بود اما از حسی که الان به خاطر اون داشت هم متنفر بود؟ پس چرا بدنش داشت بهش التماس میکرد که به اون بیشتر نزدیک بشه؟!

You can call me DADDY Where stories live. Discover now