Part 24

2.6K 368 119
                                    


- میخوام یه راست برم سر یه موضوعی

سر میز صبحانه نشسته بودیم و بعد از اینکه تهیونگ خونه رو به مقصد عمارت جئون ترک کرد تا با کوکی سر قرارشون برن، فرصت رو غنیمت شمردم تا باهاش حرف بزنم. نامجون نگاهش رو روی من ثابت کرد و نشون داد که داره به حرفم گوش میده.

- درباره خودمون

ابرو بالا انداخت و زمزمه کرد

- چی درباره خودمون؟

- قرارداد

سر انگشتاش رو روی گونه م کشید و توی چشم هام خیره شد

- خب، فکر میکنم که قرار داد قابل بحث و حل شدنیه

صداش آروم و خشن بود، اما چشماش نرم بودن.

- قابل بحث و حل شدنی؟!

لبخند زد

- آره

بهت زده بهش خیره شدم

- اما تو خیلی درموردش سخت گیر بودی

چهره ش کمی سخت شد
- خب اون قبلا بود. در هر صورت قوانین قابل بحث نیستن و هنوزم پا برجان

اخم کردم

- قبلا؟ قبل از چی؟

- قبل از...

مکث کرد، برای لحظه ای به یک نقطه خیره شد و اون چهره ی محتاط و سردش برگشت. شونه اش رو بالا انداخت

- قبل از بیشتر داشتن

سکوت کردم. اگر چیز دیگه ای هم بود قرار نبود حرفی از دهن اون بیرون بیاد. نباید انتظاری ازش داشته باشم.

نگاهش رو روم حس کردم، سرم رو به سمتش برگردوندم

- تو هیچ جایی نمیری

پوزخند کمرنگی روی لبام نشست. سردی چهره ش دوباره از بین رفته بود.

- متاسفم

صبر کن ببینم... چی؟!

- ب.. برای چی؟

- به خاطر کارهایی که باهات انجام دادم، متاسفم که بهت صدمه زدم

دهنم باز مونده بود و مغزم قفل شده بود.
بعدش دستم رو روی دستش گذاشتم

- تو تمام چیزی هستی که من میخوام..

به چشماش زل زدم، الان دیگه میدونم چه حسی بهت دارم

You can call me DADDY Where stories live. Discover now