Part 25

5.3K 592 388
                                    


- سه روز بعد -

- جین؟

جانگکوک‌ صداش زد اما جوابی نگرفت، پس دوباره سعی کرد

-از زمین به کیم سئوک جینننن

جین از هپروت بیرون اومد و شوک زده به جانگکوک نگاه کرد. چند دقیقه رفته بود توی فکر و زمان و مکان از دستش دراومده بود؟!

- بله؟

با تاخیر جواب داد و خودشو مشغول کارش نشون داد

- کجایی؟

- همینجا

- معلومه! حالت خوبه؟

- آره خوبم

صدای جیمین از اون طرف آروم شنیده شد

- دروغ نگو

جین سرشو برگردوند و نگاهش کرد. جیمین دست به سینه روی صندلیش ول شده بود و بی حوصله به تخته نگاه می کرد.

- چیزی نیست که بتونین کمک کنین بچه ها

جانگکوک ابرویی بالا انداخت و یه نگاه به جیمین و یه نگاه به جین انداخت

- نامجون اذیتت کرده؟ به تهیونگ میگم حسابشو..

- نه

- پس چی؟

- خواهش میکنم ساکت شو قبل از اینکه دوباره از کلاس بیرونمون کنه

جانگکوک فعلا بیخیالش شد و حواسش رو مثلا به معلم داد. جین نگاهش رو روی برگه ی سفید دفترش ثابت کرد. از شبی که اعتراف کرده بود، ناراحت شده بود و بعد تهدید شده بود یک دقیقه هم نتونسته بود آروم بگیره. شاید باید به نامجون میگفت که عموش تهدیدش کرده، اما اگه اون هم نمیتونست کاری کنه چی؟ اگه اون هم صدمه ببینه چی؟!
دستاش رو لای موهاش برد و از حرص کشیدشون. نمیدونست چیکار کنه. برای همچین تصمیم هایی زیادی کوچیک بود!

زنگ تفریح خورد و معلم شرش رو کم کرد. بچه ها از جاهاشون بلند شدن و همهمه کلاسو پر کرد. جیمین از جاش بلند شد و روی صندلی روبروی جین نشست

- تا نگی چه خبره دست از سرت بر نمی دارم، پس زود اون کلمات لعنتی که هوش و حواستو برده رو بریز بیرون!

جین لبخند کمرنگی زد و توی صندلیش تکون خورد

- بین خودمون میمونه؟

- معلومه که میمونه!

جانگکوک با حرص جواب داد

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Jul 19, 2020 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

You can call me DADDY Where stories live. Discover now