۲۸

1K 292 36
                                    

گرچه بکهیون قسم خورده بود دیگه صفحه ی جستجوی لپ تاپش رو به اسم پارک چانیول آلوده نکنه،
ولی حس بدی که امروز توی جلسه ی تراپی پیدا کرد وادارش کرد بعد دو ماه دوباره برگرده سر خونه ی اول و کاری رو کنه که واسه یه مدت بهش اعتیاد پیدا کرده بود.

یعنی جستجو کردن‌ اسم پارک چانیول و پیگیری کردن سرنوشت آلفا‌.

راستش اوّلاش بکهیون امیدوار بود که پارک چانیول بعد اون به خاک سیاه بشینه و‌ بخاطر خیانتی که به عشقش کرده در نزد وجدان خودش شرمسار باشه.

و لااقل یه مدتی از  کارش فاصله بگیره و گوشه نشینی کنه.
(شایدم میتونست اون مدت دنبال بکهیون بگرده و پیداش کنه و التماس و فلان و اینا!)

ولی واقعیت تلخ زندگی اش این بود که پارک چانیول حتی واسه یه روز از کارش جدا نشد.

(حتی با وجود تلاشهای "عدالت برای امگا"واسه اخراج تهیه کننده _  ظاهرا قدرت پدر شوهر خواهر چانیول خیلی بیشتر از اونی بود که به نظر می رسید!)

و گرچه اعتراضات امگاها در نهایت به جاهای خوبی ختم شد و قوانینی به نفع امگاها و بخصوص امگاهای مرد تصویب شد.

ولی هیچ وقت قانون نمی تونه جلوی سنت ها بایسته‌‌.

و هیچ چیزی هم نمی تونه گذشته ی بکهیون رو تغییر بده.

می تونه؟!

اون اوایل داغ ترین خبر مربوط به چانیول، داستان آلفا بودنش بود ( و حتی بعضی ها می گفتن ممکنه بخاطر پنهان کردن این قضیه دادگاهی بشه_که البته نشد)

و نیازی نیست بگیم داستان بکهیون توی فرعی ترین گوشه ی سایتها بالاخره به فراموشی سپرده شد.

آخرین باری هم که بکهیون اسم چانیول رو جستجو کرد، وقتی بود که خبر نامزدی اون و سوزی توی یه سایت خبری پخش شده بود. (و یه عکس دو نفره از اونا توی یه رستوران )

همون موقع بود که واقعیت مث یه سیلی به صورت بکهیون خورد...
(اون برای پارک چانیول هیچ کسی نبود...در حالی که بر خلاف ادعاهای همیشگی بکهیون، پارک چانیول تبدیل شده بود به بزرگترین دغدغه اش.._ این یه تضاد وحشتناک بود.)

و همون زمان بود که بکهیون با خودش عهد کرد واقعیتهای زندگی اش رو بپذیره
و دیگه مث بدبختها دنبال اخبار زندگی کسی نباشه که حتی موقعی که با هم رابطه داشتن هم بهش خیانت می کرد.

(اگر چه الان داره دقیقا همون کاری رو میکنه که قسم خورده بود عمرا دیگه انجامش بده.)

دکمه ی سرچ رو زد و تیترهای صفحه ای که باز شد رو تند تند خوند.

#تهیه کننده_ پارک_چانیول_نامزد_جایزه ی_بهترین_برنامه_ی_تاکشو_در_کره_شد

خوب... بدون شک اون تو کار خودش بهترینه و جز این هم توقع نمی ره‌.
(و وقتی دید برنامه ی چانیول نامزد بخش مجری گری نشده، دلش خنک شد.)

#عکس_های_جدید_از_پارک_چانیول_و_نامزد_مشهورش_سوزی

باید بگم عکسهای زشتی بودن و سوزی مث یه سیخ جارو لاغر و دراز بود و چانیول هم چاق شده بود.(نه اینکه هیکلش خفن تر شده باشه، هرگز!)

#تهیه_کننده_ی_تلوزیون_پارک_چانیول_مبلغ_۱میلیون_وون_به_انجوهای_حامی_امگاها_اهدا_کرد

بکهیون با تعجب به این تیتر خیره شد.
اشتباه شده؟

تا جایی که یادش می اومد اون از امگاها بدش می اومد و حتی وقتی فهمید بکهیون امگاست، دیگه بهش محل سگ هم نگذاشت.

اشتباه نکن بکهیون!
همین که اون با یه امگا نامزد کرده معلومه که تفکراتش تغییر کردن.
و معلومه سوزی تاثیر زیادی روش گذاشته! (مجبور بود با ناامیدی اعتراف‌ کنه)

اینه تفاوت یه امگای مرد و امگای زن.
(بکهیون حس می کرد اگه یه ثانیه دیگه تو نت بمونه دوباره می ره تو فاز افسردگی اش)

صدای زنگ در اونو از خلسه ی ناراحت کننده اش در آورد.

با بی حالی خودشو دم در رسوند و صدای الکی خوش لی هم نتونست بهش اونقدری انرژی بده که لااقل با لبخند در رو وا کنه.

"هیونگ!
من یه راهی واسه خلاص شدن از شر کلاسهای خانم ویلسون پیدا کردم!"

و توی همین لحظه ی خاص که لی با هیجان داشت بهش توضیح می داد‌ که می تونن نقش دوس پسر همدیگه رو بازی کنن تا خانم ویلسون بپذیره که اونها مشکلاتشون رو حل کردن و وارد فاز یه زندگی طبیعی شدن،
دو تا "چشم سیاه گیرا" نگاه بکهیون رو جذب خودشون کردن.

واقعا چی توی مغز آدمها می گذره؟

که بکهیون در کسری از ثانیه تصمیمش رو گرفت و دستشو توی گردن لی حلقه کرد و لبهاشو گذاشت روی لبهاش و  آلفای شوک زده رو  با خودش کشید توی خونه اش؟!

Don't let me down Where stories live. Discover now