۴۴

913 273 37
                                    

بکهیون یقه ی لباسش رو مرتب کرد و یه نگاه دیگه به خودش توی آینه انداخت.

سهون روی تخت نشسته بود و با لذت بهش نگاه می کرد.
  بکهیون به شوخی اخم کرد.
"چشماتو درویش کن آقای اوه!"

سهون یه لبخند خیلی بزرگ زد، طوری که گوشه ی چشماش چین خوردن.
"چجوریه که تو هر روز خوشگل تر از دیروز میشی آقای بیون؟"

بکهیون به سهون توی آینه لبخند زد و با وسواس شروع کرد به ور رفتن با موهاش و هم زمان نق زد.
"ولی با این لباس بیشتر شبیه احمق ها شدم."

(این یه کت آبی رنگ بود با یه یقه ی انگلیسی خیلی خیلی بزرگ که بخاطر تمایز رنگ یقه ی سفید از کت، بزرگتر هم دیده میشد.)

"آخه کدوم احمقی واسه ی مهمونی برنامه اش، یقه پارتی راه می اندازه؟"

سهون فقط سرشو تکون داد و بکهیون دوباره غرغر کرد.
"نمی گن شان این شبکه و برنامه بالاتر از این حرفاس؟!
اون پارک چانیول عوضی هم که افسارشو داده دس اون امگای لوس... آخه آدم این قدر سخیف؟ ایده این قدر مضخرف؟"

از تو آینه می تونست ابروهای درهم رفته ی سهون رو ببینه‌. سهون کلا به لوهان حساس بود و هر اشاره ای به اون امگا، اعصابش رو تحریک می کرد.

"باور کن بعضی وقتها با خودم میگم بعضی امگاها حقشونه که جایی نرسن.... اصلا خودشونو گم میکنن."

و قبل اینکه جمله ی بعدیشو بگه، دوباره یه نگاه به سهون تو آینه انداخت.
"یا در واقع مث شیولوهان از اولشم لیاقت اون جایگاه رو نداشتن، بعضیا ذاتا بی لیاقتن."

دستهای مشت شده ی سهون رو می دید‌ و می تونست حدس بزنه چقدر عصبی اش کرده‌.

در واقع هدفش از این حرفها تحریک سهون بود واسه ایده ی انتقام جویی اش که گرچه ایده ی مضحکی بود ولی فعلا تنها چیزی بود که تو دستشون داشتن‌.

صدای نفس کشیدن عمیق سهون رو شنید و برگشت و به چشمهای تاریکش نگاه کرد.

سهون خیلی سرد و شمرده زمزمه کرد.
"ما قبلا با هم صحبت کردیم و من خیلی واضح بهت گفتم دوست ندارم حرفی از اون بزنیم."

بکهیون کنارش روی تخت نشست. خیلی دلش می خواست میشد سهون رو قانع کنه تا باهاش به جشن افتتاحیه ی برنامشون بیاد و جلوی پارک چانیول خودی نشون بده.

ولی بدیش این بود که سهون به هیچ وجه راضی نمی شد و این آخرین تلاشهای بکهیون واسه اغفال سهون بود که احتمالا قرار بود ناکام بمونه.

"سه‌... من بخاطر خودت می گم...اون حق نداره اینقدر خوش و خرم واسه خودش بگرده..اونم وقتی تو رو اون طوری اذیت کرده‌."

سهون به دستهای مشت شده ی خودش خیره شد.
" و تو فکر میکنی اگه من مث احمقا جلوش رژه برم و خوشبختی خودمو تو چشماش فرو کنم قراره اتفاقی بیفته؟ اون اصلا اهمیت میده؟"

بکهیون با چشمای مشتاق بهش زل زد.
"اهمیت میده... مگه میشه اهمیت نده؟! اون از حسادت می میره... من پارک چانیول رو می شناسم... لوهان اونقدری هم که به نظر میاد خوشبخت نیست!"

سهون سرشو بالا آورد و گیج و سردرگم پرسید.
"خوشبخت نیست؟"

بکهیون با ذوق ادامه داد.
"باور کن نیست! اون لیاقت اون جایگاه رو نداره و واسه اش زحمتی نکشیده. هرچی داره بخاطر رابطه اش با پارک چانیوله..‌‌. فقط فک کن چقدر تحقیر میشه به خاطرش...
تازه پارک چانیول آدمیه که با صدنفر دیگه رابطه داره... لوهان اگه تو رو با من ببینه مث سگ پشیمون میشه."

سهون نالید.
" از پشیمونی لوهان چی به من می رسه؟"

بکهیون مشت سهون رو توی دستش گرفت و انگشتای کشیده اش رو یکی یکی باز کرد و انگشتای خودشو لاشون لغزوند. ( دستای سهون سرد سرد بودن و نوک انگشتاش قرمز.)

"سهون! من از اینکه یکی این قدر تو رو تحقیر کنه متنفرم... دوست دارم وقتی دستتو توی دستام دارم، حسادتشو ببینم."
(از صمیم قلبش گفت)

سهون چند دقیقه در سکوت به بازی بکهیون با انگشتاش نگاه کرد.
بعد سرشو بالا آورد و با چشمهای نم زده به بکهیون نگاه کرد.

" بک.... راستش من وقتی می بینم اینقدر دوستم داری که بخاطر گذشته ام ناراحتی، عشقم بهت صد برابر میشه،
و واقعا دلم می خواد گذشته و هر کسی توش بوده رو فراموش کنم.
میخوام ازین به بعد فقط به تو و به آینده مون فکر کنم.."

بکهیون احساس شرم می کرد؟ دقیقا!
ولی خودشو با این حقیقت که لااقل نصف تلاشهاش بخاطر خود سهونه، دلداری می داد.

(اگه سهون راضی می شد که بیاد تو بازی اش، میتونستن لوهان رو بچزونن و هم زمان به اون چانیول عوضی ثابت میکرد اونقدرهام بدبخت و بی دست و پا نیست و میتونه بهترین آلفاها رو کنار خودش داشته باشه.)

سعی کرد لحنش پر از حسن نیت و اقناع باشه.
"فقط به این فکر کن که انتقامت رو می‌گیری و بعد همه چی تموم می شه."

نگاه سهون به سمت انگشتای قرمزش برگشت. صداش یجوری بود که انگار تمام انرژی درونش تحلیل رفته.
"این بیشتر شبیه اینه که از خودم انتقام بگیرم."

اینبار نوبت بکهیون بود که ساکت بشه.
چیزی نبود که خودش ندونه‌.

(این انتقام نبود‌.
بیشتر‌ تلاشی بود واسه ترمیم غرور بر باد رفته اش که خوب می دونست قرار نیست هیچ وقت ترمیم بشه.)

Don't let me down Donde viven las historias. Descúbrelo ahora