Part 20

478 109 42
                                    

پارت بیست...
کرک و پرام اصن..کی شد بیستا؟؟
انگار همی دیروز بود پارت اولو گذاشتم 😢 هق
اره خلاصه که به نصف داستان رسیدیم...
تازه نصف شده...

بریم ببینیم چه خبره



استایلز به سختی با کمک کرولاین روی پاهاش ایستاد. بخاطر نگرانی و ترس انرژیش حتی از چند دقیقه قبل هم کمتر شده بود و دردش بیشتر
با هزار زحمت لبای خشکشو از هم باز کرد: باید بریم اونجا

دیمن با حرص خندید و زیر بغل پسرک رو گرفت تا روی تخت برش گردونه: ما میریم. تو اینجا میمونی
مرد با سر به کرولاین علامت داد تا اونم دست بجونبونه و پسرک نیمه هوشیارو روی تخت بخوابونه

اما با حرفی که جادوگر تیره پوست زد هردوشون متوقف شدن

" بهتره اونم بیاد "

دیمن اخم کرد و برای یه لحظه دست استایلزو ول کرد تا به سمت بانی برگرده: شوخیت گرفته؟؟ اون حتی به زور میتونه روی پاهاش وایسه

پسرک که به دیمن تیکه داده بود وقتی حس کرد دیگه تکیگاهی نداره پخش زمین شد.
کرولاین از شک جیغ کوتاهی کشید
با سرعت به سمتش رفت و سر ضرب دیده ی استایلزو بلند کرد و روی پاهاش گذاشت

دیمن با تمسخر تک خندی زد و با دست به جسم بی جونه روی زمین اشاره کرد: بیا..تحویل بگیر

بانی چشم قره ی تندی به مرد طلبکار رفت و استینشو بالا زد و کنار استایلز روی زمین جا گرفت: جولیا یه چیزایی برای نوه اش به ارث گذاشته که فکر میکنم الان بدردش بخوره..ولی قبلش باید یکاری بکنم

بازوی استایلزو گرفت و نگاه کوتاهی به دختر بلوند رو به روش انداخت: میتونی برای چند لحظه محکم نگهش داری که تکون نخوره؟
کرولاین ابروهاشو توهم برد و مشکوکانه پرسید: میخوای چیکار کنی؟

[The drug in me is Reimagined /falling in reverse ]

بانی که با انگشت اشارش رد رگای ابی که از روی پوست رنگ پریده و زرد پسرک مشخص بودن رو دنبال میکرد کوتاه جواب داد: کمک..دیمن به پنجه هات نیاز دارم

دیمن پشت بانی روی یه زانو نشست و پنجه های تیز گرگیشو در اختیار زن گذاشت: تهش قراره چی بشه مثلا؟ یهویی مثل سوپر من بلند شه پرواز کنه؟
بانی بدون ذره توجه به چرت و پرتای مرد، دستشو گرفت و ناخونای تیزشو روی رگ اصلی که تازه پیداش کرده بود گذاشت. با ابرو به دیمن اشاره داد که پاهای پسرک رو نگه داره.

مرد با کمی تعلل مچ پاهای لاغر استایلزو با دست ازادش گرفت
بانی وقتی مطمئن شد همه چیز اماده است رو به پسری که بزور میتونست پلکاشو باز نگه داره و حتی نمیفهمید دور و برش چه اتفاقی داره میفته گفت: قراره درد زیادی رو حس کنی. باید تحمل کنی پسر. تو قوی هستی

He's My WolfTempat cerita menjadi hidup. Temukan sekarang