Part12

619 116 98
                                    


وقتی در باز شد تئو با سر داخل خونه اومد و داد زد: باورتون نمیشه اگه بگم کیا همکلاسیمن!!

فریا با چهره ی پوکر به هایلی و تایلر که در حال جا به جا کردن وسایل بودن و کمترین توجه ای به برادر کوچیکترشون نکردن نگاهی انداخت و درو بست
کوله ی تئو رو از رو دوشش برداشت و از کنارش رد شد: کیا؟

تئو روی کاناپه دراز کشید و پاهاشو روی دسته ی مبل گذاشت: اول نفری که دیدم مالیا هیل بود

هایلی چینی به ابروهاش داد و قاب عکس رو روی میز چوبی گذاشت: پس حق با استفن بود‌. باقی مونده ی گله ی هیل اومدن اینجا

تئو دستاشو بهم کوبید تا دوباره توجهشون رو جلب کنه:صبر کن به جای جالبش برسم‌. دریک هیل خیلی وقته اینجاست و حتی معشوقه هم گرفته

-چی؟؟

هر سه فرد بزرگتر توی خونه همزمان پرسیدن
تئو لبخند رضایتمندی زد و پاهاشو جمع کرد و تو جاش نشست: معشوقش همکلاسیمه. استایلز استیلنزکی. پسر کلانتر استیلنزکی

تایلر دستاشو به علامت تسلیم بالا گرفت: من دیگه حرفی ندارم

هایلی دست به سینه به سمت برادر کوچیکترش اومد: فکر نمیکردم الفای گله ی هیل پدوفیل باشه

تئو شونه بالا انداخت و خندید: منم انتظار نداشتم. ولی پسره واقعا کیوت و شیرینه. به دریک حق میدم

یهو انگار چیز مهمی یادش افتاده باشه لبخند از لبش پرید و جدی شد:و دوتا گرگینه توی مدرسه پیدا کردم
فریا هم به خواهر و برادری که گرم بحث بودن پیوست:به جز مالیا؟

تئو سرشو تکون داد و حرفشو از سر گرفت: یکیشون یکی از رفقای استایلز بود. جکسون ویتمور . و اون یکی...

اینجا بود که خواهر بزرگترش حرفشو قطع کرد:ویتمور..خیلی برام اشناس
و از گوشه ی چشم به تایلر نگاه کرد
تایلر جعبه ی جدیدی رو روی صندلی گذاشت و بازش کرد: الفای سابق گله ی بیکن هیلز یه ویتمور بود.

تئو مدام چشماشو بین خواهر و برادرش میچرخوند و منتظر بود فرصتی گیر بیاره تا آخرین اطلاعاتی که بدست آورده رو بگه
فریا وقتی اشتیاق اونو دید لبخندی زد و پرسید:نفر دوم کیه؟

-لیام دانبار. بتای گله ی بیکن هیلز. چهارده سالشه و خیلی ریزه میزه و مظلومه

کلمات آخر جملش آروم آروم محو شد و پسرک توی فکر فرو رفت. دوباره اون چشمای دریایی رنگ رو به یاد اورد. چقدر زیبا بود. میتونست آدمو توی خودش غرق کنه

با صدای فریا از افکارش بیرون اومد: استفن و کرولاین هم قرار بود بیان مدرسه ی بیکن هیلز
تئو شونه بالا انداخت و دوباره دراز کشید: ولی خبری ازشون نشد
هایلی موهاشو از روی صورتش کنار زد : بخاطر کلاوسه. خیلی بد قلقی میکنه

He's My WolfNơi câu chuyện tồn tại. Hãy khám phá bây giờ