part 23

507 110 51
                                    

سلام سلام
من بالاخره برگشتم
دلم تنگ شده بود براتون😢
ببخشید که اینقدر طول کشید ولی خب واقعا دست من نبود

اما بالاخره اومدم...پر قدرت تر از همیشه،همراه با حمایت های شما میریم که این فیکو تموم کنیم
گرچه کلی پارت مونده..اما تقریبا آخراشه

دوست دارین پایانش چطور باشه؟

کدوم پارت یا قسمت رو بیشتر دوست داشتین؟

شخصیت مورد علاقتون از توی فن فیک؟

از کدوم شخصیت فن فیک بیشتر متنفرین ؟

○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○ ○

[Ending/isak danielson]

در اعماق جنگل بیکن هیلز، شاید حدود ساعت ۱۱ صبح..چون خورشید نزدیک وسط اسمون هم نبود، دقیقا جایی که شب پیش با شکارچی ها و گله ی گرگینه های این شهر درگیر شده بودن دو گرگینه طلبکارانه وایساده و با چشمای نافذی که تهدید توش موج میزد ،شکارچی شرمنده و نگران رو برانداز میکردن

هنوز میشد بوی خون گرگینه ها و ادم هایی که خاک اون منطقه رو رنگی کرده بود رو حس کرد ، حتی بدون نیاز به قدرت بویایی ماورایی
و این یجورایی اوضاع رو وخیم تر میکرد
از اونجایی که خون برای گرگینه ها یه عامل تحریک کننده ست تا اون هیولای وحشی و درنده ی درونشون از خواب بیدار شه و در قالب خشم غیر قابل کنترلی ظاهر بشه..

همینجوریشم جَو بی شباهت با فضای متشنج دادگاه نبود.تنها تفاوت در این بود که وسط جنگل بودن و قاضی یه گرگینه ی آلفا بود.
دریک هیل باید تصمیم میگرفت که با رفیق خائنش چیکار کنه. چه مجازاتی برای همچین بی حرمتی و بی رحمی ای مناسبه؟

ده سال پیش کریس ارجنت پسر و مادر فرزند دریک رو دزدید و اونارو به بیکن هیلز اورد و مادر "لیام" که یه امگا بود بخاطر ازار و اذیت های گرگینه های بیکن هیلز کشته شد. جرم دیگه ی کریس انداختن دریک و پیتر توی تله ی جرارد و دور کردنشون از گله اشون بود که نتیجه این کارش قتل عام یه گله ی کامل گرگینه بود.
زن و مرد و بچه...همه بدست شکارچیای جرارد کشته شدن
اینا اتهامات مرد شکارچیه

با همه ی اینا اول باید دفاعیه ی مرد رو میشنیدن.این دقیقا همونکاری بود که درحال انجامش بودن
" اون شکارچیا خانوادمو گروگان گرفته بودن دریک. پدرم مجبورم کرد بیام تو این شهر زندگی کنم تا منو راحت تر تحت نظر داشته باشه. نمیخوام بگم که هیچ گناهی ندارم..درسته گناه کارم اما منم مجبور شدم که اونکارارو کنم ولی بازم تصمیم باتوعه و هرچی باشه میپذیرمش..چون مستحقشم"

پیتر که تمام مدت منتظر بود تا یه عاتو از مرد بگیره و بهش حمله کنه، با پوزخندی چند قدم جلو اومد: اینو خودمون میدونیم ولی باعث نمیشه اشتباهاتت جبران شن. تو مقصر مرگ مادر اون بچه ای.اگه اونارو به این شهر نمیاوردی و تحویل گله ی بیکن هیلز نمیدادی شاید زنده میموند..یاحداقل برامون ادا درنمیاوردی که داری بهمون ادرس درست اون بچه رو میدی تا گله رو رها کنیم و مثل احمقا بریم یجای دور تر دنبالش.

He's My WolfWhere stories live. Discover now