part 24

457 106 3
                                    

توجه ! توجه!
من اومدم و پارت جدید😁

یه فن مید هم گذاشتم جا پوستر حالشو ببرین
توی این پارتا مومنت موج میزنه پس قشنگ لذت ببرین
خلاصه که اره همینا


-درسته بخاطر ولفزبین ضعیف شده بودم اما هنوز میتونستم صدای شکارچی ها رو بشنوم که میگفتن قرار بوده وقتی که منو میارن بیکن هیلز ، مایکل رو به نیواورلانز ببرن

نگاه غرق در نگرانی کوچیک ترین الفای جمع به سمت برادر بزرگترش کشیده شد تا تصمیمشو بشنوه
کلاوس که دست به سینه وسط اتاق استفن که همه ی آلفاها اونجا جمع شده بودن وایساده بود و تمام مدت به حرف های الایژا گوش میداد بالاخره زبون باز کرد: پس میریم به نیواورلانز

هایلی به تقلید از کلاوس بدون برداشتن تکیه اش از دیوار، دستاشو توهم گره کرد و یاد آور شد: ما اون شهر نمیشناسیم..ممکنه برامون تله بزارن و گیر بیفتیم.اینطور که بوش میاد اوضاع اینجا هم آروم نیست.ازین گذشته ...چند نفرو باید با خودمون ببریم که برای مبارزه با شکارچیا کافی باشه؟تکلیفه اینجا چی میشه؟
خشم زیر پوست کلاوس خزید و نفسش سنگین شد: منم نمیتونم پدرمو به امون خدا ول کنم

-حق با نیکلاوسه
دریک که پشت میز چوبی استفن، روی صندلی طرح سلطنتی رنگ چوب نشسته بود اینو گفت و بعد از مکث کوتاهی رو به گرگینه ی تازه وارد پرسید:الایژا،شنیدم توی نیواورلانز زندگی میکردی..درسته؟

الایژا که روی صندلی دیگه ای نزدیک درک نشسته بود،با تبسم محوی سر تکون داد :درسته و اونجارو مثل کفه دستم بلدم.چندتایی آشنا هم دارم .میتونم هماهنگ کنم تا برامون مخفیگاه جور کنن

دستای دریک رو میز قرار گرفتن و انگشتاش توهم قفل شدن: هر الفا کمه کمش از پس ده تا شکارچی برمیاد.پس سه تا آلفا باید کافی باشه. یه بتا و جادوگر هم باخودتون ببرین.
بقیه مون هم مواظب اوضاع بیکن هیلز میمونیم

همه با رضایت به نشونه ی پذیرفتن حرف آلفاشون سر تکون دادن . در همین موقع استفن موضوع بعدی رو برای بحث وسط کشید:در مورد ازدواج..

کلاوس حرف برادرشو قطع کرد و با نیشخند شرورانه ای رشته ی کلام رو بدست گرفت:ازدواجت با هایلی بخاطر مبارزه عقب افتاد.فکر کنم باید دوباره برنامه بریزیم

"ما قرار نیست باهم ازدواج کنیم"
زن آلفا گفت و با جدیت به گرگینه ی مرموز که معلوم بود نقشه ای توی سرش داره نگاه کرد.
دریک و هایلی قبلا بارها درمورد این موضوع بحث کرده بودن. هردوشون عاشق ادمای متفاوتی بودن و درنتیجه این ازدواج شدنی نبود‌.قبل از مراسم هم سعی کردن رابطه داشته باشن...ولی نشد
جدا از اون الان پای مشکل استایلز هم وسط بود و چرا دروغ؟! دریک همه جوره از ازدواج با معشوقه ی مخفیش استقبال میکرد.

He's My WolfWhere stories live. Discover now