part 32

313 76 20
                                    

[The cigarette duet/princess chelsea]
حاضرو اماده با تیپ ساده و به اندازه ی کافی راحتی که اجازه ی دویدن و فرار کردن برای وضعیت اضطراری، مثل حمله ی گرگینه های بیکن هیلز یا شکارچیای جرارد، رو بده پشت در دستشویی در انتظار بیرون اومدن تئو ایستاده بود و انگشتاش با بی قراری روی در ریتم گرفته بودن
درسته که برای بیرون رفتن از خونه عجله داشت و حتما قبلش باید یه سر به دستشویی میزد اما دلیل اصلی رقص انگشتاش با صدای تق تق روی در چیز دیگه ای بود
خوب میدونست اینکارش رو مخه پسرک مرموز میره و خب هدف همین بود."رو اعصاب رفتن"

طولی نکشید تا تئو با بالا تنه ی لخت و چهره ی برافروخته درو باز کرد و اماده ی حمله ی لفظی به شازده ی کوچولو و پررویِ گله شد. گرچه لیام کمترین توجهی به نق زدناش نمیکرد چون محو چهره ای شده بود که به طرز کشنده ای حتی تو اوج عصبانیت جذاب به نظر میومد. مخصوصا که چند وقتی میشد ته ریش گذاشته ، و حالا هم چسبیدن موهای کوتاه نمدارش به پیشونیش که قطرات اب ازشون میچکید جذابیتشو بیشتر از همیشه به رخ میکشید

لبخند احمقانه ی لیام باعث شد تئو دست از غرغر کردن برداره و چشم غره ی تندی بهش بره. بیشتر از اینا از پسرکوچولوی دریک هیله مغرور ،لجباز و یکدنده انتظار نمیرفت

وقتی تئو از جلوی چهارچوب کنار اومد لیام سریع خودشو داخل دستشویی پرت کرد و درو پشت سرش بست

همینکه پسر تیشرتشو از گوشه ی تخت برداشت ،در اتاق با شدت باز شد و پدر بتا کوچولو دقیقا مثل پسرش وارد شد انگار که بخواد مچ بگیره :لیام کجاست؟

تئو آهی از سر ناامیدی کشید و لبخند پرحرصی زد:دستشویی
دریک درحالی که نگاهشو تو اتاق میچرخوند و همه چیزو از نظر میگذروند ،سر تکون داد :بهش بگو عجله کنه..پنج دقیقه ی دیگه راه میفتم
خواست از اتاق خارج شه که چشمش به بتای نیمه برهنه افتاد و ابروهاش توهم رفتن:لباست کو؟

ابروهای تئو از تعجب بالا پریدن و تیشرت مشکیه توی دستشو تو هوا تکون داد:اگه شما دوتا پدر و پسر اجازه بدین میخوام بپوشمش

چشمای سبز ابیه دریک تنگ شدن و رنگی از شکاکیت به خودشون گرفتن. مرد به در اتاق تکیه داد تا از ماجرایی که به نظرش بو دار بود سر دربیاره:اصلا چرا درش اوردی؟

بتای بیچاره که از عصبانیت کم مونده بود تبدیل شه نفس عمیقی کشید و دندوناشو روی هم فشرد:چون پسر جنابعالی لیوان شیر صبحونشو روی تیشرت نویِ بدبخت قبلیم خالی کرده

ابروهای دریک با کشف حقیقتی که کاملا نرمال به نظر میومد بالا رفتن و تکون کوتاهی به سرش داد:خوبه
و از اونجایی که دیگه کاری نداشت از اتاق خارج شد.

تئو هم از فرصت استفاده کرد و بالاخره تیشرتشو پوشید.ولی تا خواست نفس راحتی بکشه لیام از توالت خارج شد و سمتش اومد:چرا اینقدر رنگای تیره میپوشی؟
صدای تکخند خشک از روی ناباوری تئو باعث شد لیام یکه بخوره و لبخند از روی لباش بپره

He's My WolfWhere stories live. Discover now