♡Final part♡

4.7K 997 381
                                    

(یک سال بعد)

_آههه چان...این..فاک..این میز خیلی سفته.

همون طور که بدن سفید و عرق کردش با هر ضربه چانیول، عقب جلو میشد نالید و لب‌های خوش حالتش رو به دندون کشید.

_نمیتونی خودت رو ببینی تا بفهمی چقدر پرستیدنی شدی!

چانیول بعد از زدن این حرف سمتش خم شد و همزمان با چنگی که به باسن نرم پاپی کوچولوش زد زبونش رو روی گوش بک کشید و ناله کشیده ای از بین لب های بکهیون فراری شد.

_اوووووووم‌....هر سری...همینو میگی و این بار پنجمه که اینطور زیرتم!

نور مهتاب، توی اون ساعت از شب تنها نور روشن کننده اتاقشون بود و چانیول و بکهیون هر دو سعی داشتن جوری باشن که صداشون اونهمه درنیاد شاید براتون سوال بشه چرا؟
چون یه بچه کوچولو دقیقا اتاق بغلی خواب بود...

لب هاش رو روی لب های نیمه باز بکهیون کوبوند و همونطور که با حرص تمام میبوسیدش، شدت ضرباتش رو بیشتر کرد...دستاش دور عضو تحریک شده دوست پسرش حلقه شدن.

پسر کوچکتر خودش رو بیشتر به دستای چانیول سپرد و لحظه بعد همزمان با چنگی که بین موهاش انداخت، قوسی به کمرش داد...حرکت دست چانیول دور عضوش تندتر شد و حالا بکهیون حس میکرد می‌تونه پشت پلکاش ستاره ها رو ببینه!

اینکه بعد از اینهمه مدت چانیول تمام بدنش رو بلد بود و میدونست باهاش چیکار کنه، یکی از وجه های مثبت رابطشون بود و فاک...حس میکرد دلش برای مردی که اینطور داشت تمام بدنش رو تصاحب میکرد تنگ شده!

دستش رو دور گردن چانیول حلقه کرد و شاید شانس بهترین اصطلاحی بود که میشد برای وضعیتشون به کار برد چرا که وقتی هر دو به اوج رسیدن صدای گریه بچه بلند شد.

چانیول انگار نه انگار که اون صدای ونگ ونگ تو‌ مخی رو بشنوه بوسه ای روی پیشونی بکهیون گذاشت و بعد از بوسه نرمی روی لباش زمزمه کرد.

_عاشقتم...دلم برات تنگ شده بود بکهیونم.

پسر کوچکتر لبخند زیبایی که زیر نور مهتاب قشنگ تر هم به نظر می‌رسید به چهره مهربون دوست پسرش زد و با بوسه نرمی روی شقیقش جواب داد.

_منم عاشقتم عشقم...مرسی خیلی خوب بود!

دستای چانیول زیر پاهاش رفتن و وقتی بک رو روی تخت گذاشت و ملحفه رو تا زیر چونش بالا کشید به آرومی زمزمه کرد.

_استراحت کن تا من بیام.

شلوارش رو پوشید و از اتاق خارج شد ولی یهو با یادآوری چیزی به داخل اتاق گردن کشید و نگاه بکهیون روش نشست.

_نخوابیا!

اونطور که با چشمای درشتش جوری داشت نگاهش میکرد تا تایید رو ازش بگیره جوری بامزه بود که اگه بچه در حال تلف شدن نبود الان میپرید روش و یه دور دیگه رو روی تخت شروع میکردن!

ugly fan and hot fuckerWhere stories live. Discover now