ugly fan and hot fucker.prt18

5.5K 1.1K 113
                                    


                         "بلندترین تپه دنیا"     

            
بکهیون میدونست که قراره تا چه حد ناامید بشه ولی این کاری بود که باهاش پول درمیاورد و اگه کمی وضعیت مالی خوبی داشت و اگه اون مشاور بهش زنگ نمیزد مطمئنا الان دیگه توی اون ماشین منتظر پارک چانیول نبود.
با باز شدن در ون حس کرد قلبش هوری ریخت و نفسش بند اومد.
وقتی بوی عطر چانیول توی مشامش پیچید زیر لب سلام کرد و چانیول هم بی تفاوت جوابش رو داد.
_چطوری بکهیون شی؟
کریس با لبخند دندون نمایی پرسید و بکهیون بعد از روشن کردن ماشین با چشمای هلالی شده ای جوابش رو داد
_خوبم ممنون.
_اوه دندونات....
_بهم میاد؟
بکهیون با لبخند دندونمایی پرسید و جای اینکه از کریس جواب بگیره غرولند چانیول تو گوشش پیچید
_نمیخوای راه بیافتی آقای بیون؟
بکهیون با دستپاچگی سریع پاش رو روی پدال گاز فشرد.
چانیول بدون توجه به تکون های متاسف سر کریس و نوچ نوچ کردناش چشماش رو بست...اون بچه خوشگل و کیوت بود.
هر چند میتونست سنگینی نگاهی رو روی خودش حس کنه ولی ترجیح میداد چشماش بسته باشه تا بکهیون با خیالی راحت به دید زدنش ادامه بده.
البته که پارک چانیول تیز ترین آدم روی کره زمین بود چرا که بکهیون با نگاهی مثل نگاهه یه پاپی مظلوم از آینه جلو هر چند لحظه یه بار جوری به چانیول نگاه میکرد که واقعا خدا رو بابت خواب بودن آیدلش شکر میکرد...واقعا چرا نمیتونست چشماش رو کنترل کنه؟
خب لعنت بهش!...موهاش زیادی به چهره همیشه بی تفاوتش میومد و انقدر جذاب شده بود که واقعا قلبش داشت میمرد.
جلوی کمپانی توقف کرد و لحظه بعد پارک چانیول مثل یه آیدل نمونه در برابر خبرنگارایی که جلوی کمپانی ایستاده بودن ظاهر شد و بعد از گذشتن از بینشون،داخل کمپانی شد و جواب دادن به سوالات کامبک رو به عهده کریس گذشت.
بکهیون با دیدن کریس بیچاره که سعی در جواب دادن کلی به سوالات داشت  برای اخلاق گند چانیول احساس تاسف کرد...واقعا خجالت آور بود.
ماشین رو به داخل پارکینگ هدایت کرد و با لامپی که بالا سرش روشن شد از ماشین پیاده شد...میدونست اگه چانیول برگرده و ببینه بکهیون نیست مجازاتش میکنه ولی خب این کار براش حکم حیاتی داشت...بکهیون کنجکاو شده بود.

_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"_"

دستش رو تو جیب شلوار جینش فرو کرد و جوری داخل کمپانی شد که هر کس نگاه میکرد فکر میکرد کارآموزه چون اون غرور خاص و موهای قرمز مخصوص کارآموزای جو گیر بود.
داخل آسانسور شد و بعد از زدن کارت شناسایی که نشون میداد عضوی از اون کمپانیه روی مرورگر آسانسور در ها بسته شدن و پسر کوچکتر ذوق زده به اطرافش نگاه کرد...اینکه به عنوان راننده یه آیدل میتونست کمی به فضولی هاش برسه واقعا عالی بود.
وقتی به طبقه اول رسید از آسانسور خارج شد و گوش هاش تکون ریزی خوردن...فقط کافی بود صداها رو دنبال میکرد‌؟
به راهرویی که صدای ضعیفی از آهنگ رو به گوش میرسوند رفت و در اولین اتاق رو باز کرد.
تقریبا گند زده بود چون گروهی دختر داشتن میرقصیدن...البته الان با دیدن بکهیون متوقف شده بودن و متعجب نگاش میکردن.
بکهیون سریع تعظیم نود درجه ای کرد
_ببخشید...اشتباه اومدم انگار.
و بعد سریع جیم زد بیرون...واقعا به خودش افتخار میکرد که توانایی نم پس ندادن در شرایط حساس رو داشت،البته اگه از سکسش با چانیول چشم پوشی میکرد.
_بکهیون؟
با شنیدن صدای آشنایی به سمت صدا برگشت و با دیدن سهون چشماش گرد شد
_سهون شی.‌‌..اینجا چیکار میکنی؟
بکهیون در حالی که دهنش باز مونده بود پرسید و باعث شد پسر بزرگتر دستی به پشت گردنش بکشه و با تردید جواب داد.
_خب‌...اومممم..من آهنگسازم.
ابروهای بالا رفته بکهیون باعث شد نیشش رو باز کنه ،وقتی بکهیون انگار که در حال دیدن یه نمونه انقراض شده باشه دورش چرخ زد مردمک چشماش به دنبال پسر ریزجثه کشیده شد و در آخر بکهیون روبه روش ایستاد
_تو...تو آهنگ سازی؟...تو خودت گفتی که دانشجویی.
بکهیون که بدجور شوکه شده بود گفت و سهون سعی کرد توضیح بده
_من وقتی پونزده سالم بود برای کمپانی اودیشن دادم و الانم در کنار کارم درسمم ادامه میدم.
_اووووو.
بکهیون با دهنی که به شکل o باز مونده بود گفت و بعد از چند ثانیه سکوت جیغ زد
_وای تو خیلی جذابی سهون شی‌‌‌‌....من روت کراش زدم.
_ریلی؟...تو هم خیلی کیوتی بیا با هم ازدواج کنیم.
سهون با خنده گفت و قبل از باز شدن دهن بکهیون صدایی از پشت سرش بلند شد
_بکهیون...تو اینجا چیکار میکنی؟
پسر ریزجثه به سمت صدا برگشت هر چند میدونست چه کسی پشت سرش قرار داره.
چانیول با بی تفاوتی تمام نیم نگاهی به سهون انداخت و وقتی از کنارش رد شد به بکهیون دستور داد
_دنبالم بیا.
بکهیون سریع تعظیم نود درجه ای به سهون رفت و در برابر نگاه متعجب سهون پشت سر چانیول راه افتاد و سعی کرد توضیح بده
_آقای پارک من کمی حس کردم که ممکن کار شما طول بکشه و خواستم....
_حرف نزن.
چانیول با لحن بی حوصله ای گفت و لب های پسر کوچکتر تا جایی که سفید بشن روی هم فشرده شد.
تا وقتی به ماشین برسن هیچکدوم حرفی نزدن و وقتی هم داخل ون شدن چانیول بهش گفت که کریس قرار نیست بیاد و طبق معمول بکهیون بدون پرسیدن سوال اضافه ای راه افتاد.
همه چی در سکوت پیش میرفت ولی بکهیون میتونست حس کنه که یه چیزی درست نیست.
البته با حرفی که چانیول به زبون آورد اطمینان پیدا کرد که آیدلش تبدیل به هیولا شده.
_تو خیلی زشتی بیون!
پارک چانیول تاپ آیدل معروف کره....کسی که بکهیون تا چشمش رو باز کرد عاشقش شد از آینه جلو ماشین به چشماش زل زد و با بی تفاوتی تمام این جمله رو تو صورتش کوبوند!
بکهیون با بغض دنده رو عوض کرد و با لحنی که سعی میکرد نلرزه گفت
_ببخشید!
_البته میتونی جذاب باشی
_چطوری؟
بکهیون خیلی سریع پرسید وچانیول پوزخند ترسناکی زد تو جاش تکیه داد و در مقابل نگاه ذوق زده بکهیون با سردی زمزمه کرد
_اگه بزنی کنار و اجازه بدی یه دل سیر کتکت بزنم... اون زخما میتونه جذابت کنه!
و لحظه بعد بکهیون به معنای واقعی کلمه قفل کرده بود.
_چ...چون زشتم میخوای منو بکشی؟
بکهیون با چشمایی که حالا از اشک برق میزد پرسید و چانیول بدون عوض کردن حالتش با همون لحنی که رعشه به تن بک مینداخت گفت
_قرار نیست بمیری...فقط قرار خوشگل بشی بیب.
_چرا اونوقت؟
_چون بعدش با پای خودت بری استعفانامت رو امضا کنی.
بکهیون با شنیدن حرف چانیول همه  بغض و اشک و گریش یادش رفت و لحظه بعد صدای خنده قشنگش تو گوش آیدلش پیچید
_حتی اگه کتکمم بزنی استعفا نمیدم میدونی چرا؟...چون تا چند ماه بهم کاری داده نمیشه.
_منم نمیتونم اخراجت کنم.
چانیول با کلافگی گفت...بکهیون میتونست حدس بزنه که چرا چانیول میخواد یه طوری از شرش خلاص شه چون این خیلی واضح بود...حتی یکی از قوانین اصلی سازمان خودشونم این بود که نباید به کسی که براش کار میکنی احساسات شخصی داشته باشی،رییس سادش اگه میفهمید بکهیون فن چانیول بوده و حتی باهاش رابطه داشته درجا اخراجش میکرد و بکهیون حتی نمیخواست به اینجور چیزا فکر کنه.
_پس مجبوریم همو تحمل کنیم.
بکهیون با لحنی که حالا کمی ترسیده تر به نظر میرسید گفت و چانیول پوفی کشید.
_اوه...کریس شی داره زنگ میزنه.
پسر پشت فرمون با ابروهای بالا رفته گفت و تا خواست جواب بده چانیول دستور داد
_گوشیت رو خاموش کن.
وقتی ابروهای بکهیون بالا رفت ادامه داد
_ما باهم دیگه قرارداد بستیم...یادته؟
بکهیون پوفی کشید...میدونست قرار براش دردسر بشه ولی گوشیش رو خاموش کرد و روی داشبورد انداخت
_خب..کجا بریم؟
_هر جا...فقط ساکت باشه.
بکهیون همونطور که زبونش رو گوشه لبش نگه داشته بود و حین رانندگی داشت فکر میکرد  بشکنی تو هوا زد
_فهمیدم...یه جایی رو میشناسم.
البته که چانیول با شنیدن این حرف راننده کوچولوش باید ترس برش میداشت ولی سعی گرد خوشبین باشه.

ugly fan and hot fuckerWhere stories live. Discover now