Ugly Fan & Hot Fucker.prt 33

4.7K 1.1K 173
                                    


همه چیز خوب پیش رفته بود...یعنی این چیزی بود که بکهیون فکر میکرد.
همه جا کای تمام حواسش به بکهیون بودو اجازه نمیداد دوست پسر ظریف و کیوتش حتی یه ظرف جابه‌جا کنه، کیونگسو توی تمام این مدت جوری به پسر تیره تر نگاه میکرد که انگار یه پرنس با اسب سفید رو از دست داده، هر‌چند دلیل جداییشون خود کای بود ولی بازم...حس شکست میکرد!
و چانیول...فقط...هیچکس هیچ ایده ای راجب حالت چانیول نداشت، وقتی دست کای که روی رون پای بکهیون کشیده میشد رو میدید لباش رو با حرص تو دهن میکشید و نگاهش رو به جای دیگه ای معطوف میکرد.
اینکه بکهیون و اون پسر اینطور کنار هم خوشحال بودن باعث ترسش میشد ...میترسید دیر کرده باشه و بکهیونی که با یه نگاه از چشماش قلب میبارید رو از دست داده باشه‌!
بدون اینکه واقعا اهمیت بده تا وقتی که برن دیگه به بکهیون نگاه نکرد، البته خودش فکر میکرد که نگاه نمیکنه چون پسرریزجثه زیر سنگینی نگاه چانیول هر لحظه امکان داشت گند بزنه و معذب میشد.
تا لحظه ای که برن هر 4 مرد داخل خونه به طریقی بازیگری خودشونو به چالش کشیدن و این بین بکهیون واقعا از خودش متعجب بود...اینهمه استعداد از کجاش داشت فوران میزد؟
با تاریک شدن هوا مهموناشونم کم کم رفتن و وقتی خونه از حضورشون خالی شد بکهیون حس میکرد یه وزنه 200 کیلویی از رو شونه هاش برداشته شده...واقعا خوشحال بود که این دوران مزخرف هم تموم شد.
ببخشید باید اضافه کنم دوران مزخرف تری هم در ادامه قراره بیاد ولی اهمیتی نمیداد...برای فعلااااا رها شده بود.
کای رفت سرجای کیونگسو نشست و دست به سینه شد
_دیدی چطور با اون چشمای درشتش بهمون نگاه میکرد؟...خیلی کیوته!
بکهیون ابروهاش رو بالا داد و شونه ای بالا انداخت
_بیشتر ترسناک بود.
_یااا اینطور نگو خیلی خیلی کیوت بود.
با چهره جمع شده ای به لبای بیرون زده کای و حالت لوسش خیره شد و سری به نشونه تاسف تکون داد.
_واقعا دلم برای اون کیونگسو بیچاره میسوزه...از چی تو دقیقا خوشش اومده؟
_از همه چیزم!...بهتر از اون کوه یخ مزخرفم که...پسره رو با عسلم نمیشه خورد...آخه آدم اینهمه گند دماغ؟
کای تک تک حرفاش رو با صورت جمع شده ای گفت و وقتی به چهره بکهیون نگاه کرد برای چند لحظه با دیدن اخمای تو همش ترسید و تو جاش جا‌به‌جا شو
_چیه؟
_راجبش اونطور نگو...چانیول خیلی هم جذابه...بازوهاشو دیدی؟...خیلی توی رابطه مسلطه و زیاد احساسی‌نمیشه ولی خب...به همون اندازه مهربونه هر‌چند نشون نمیده ولی تمام اون مدتی که تو با کیونگسو تو جزایر هاوایی دنبال عشق و حالتون بودید اون منتظر برگشت کیونگسو بود‌....اون یه عاشق وفاداره...حقیقتا به کیونگسو حسودیم میشه!
بدون اینکه روی خودش کنترلی داشته باشه تک تک کلماتش رو با حرص به زبون آورد و طبق معمول در آخر بغضش گرفت!
چانیول شاید در حق بکهیون بدی کرده بود ولی برای کیونگسو خیلی خوب بود!
_من دیگه میرم!
با دستی که با کلافگی بین موهاش کشید گفت و به سمت اتاقش رفت...میدونست کای شوکه شده...آخه کدوم احمقی اینطور از آدمی که فقط دوبار تا الان باهاش برخورد داشته حرف میزنه؟
به کت چرمش چنگی زد و بعد از پوشیدنش نگاهی به خودش جلوی آینه انداخت.
موهاش رو کمی به سمت بالا فرستاد و صدایی توی گوشش پخش شد
"از قصد اینطور خوشگل کردی؟"
لب پایینش رو به دندون گرفت و سعی کرد به ضربان قلبش بی توجه باشه....چانیول واقعا فکر میکرد خوشگل شده؟

ugly fan and hot fuckerWhere stories live. Discover now