ugly fan and hot fucker_5

5.7K 919 43
                                    

"من رانندشم^^"

با عجله نون تستش رو تو دهنش گذاشت و از جاش بلند شد و

تو یه حرکت تمام شیرش رو سر کشید وقتی چند قطره از دور

دهنش رو چونش سر خورد صدای جیغ خواهرش درمد

_اومااااا حالم رو بهم زد

مادرش سقلمه محکمی از بازوی پسرش گرفت

_مثل آدم چرا نمیخوری...حالمون رو بهم زدی!

صورتش از درد جمع شد و مثل مجروح های جنگی حین اینکه

دست دردمندش رو گرفته بود قبل از اینکه توسط مادرش ترور

بشه سریع به گوشیش چنگ زد و از آشپزخونه تقریبا خودش رو

پرت کرد بیرون...واقعا تو این خونه امنیت نداشت!

کفشاش رو پوشید و صدای خواهرش رو که برای بار هزارم تو اون

ساعت این جمله رو تکرار میکرد رو شنید

_یادت نره بری از دوستم اون چیزی که بهش گفتم و برام خریده

رو بگیـــــری!

بکهیون پوفی کرد و سری به مفهوم فهمیدن تکون داد انگار شانس

باهاش یار بود چون امروز برنامه چانیول زیاد شلوغ نبود و

میتونست بره و اون وسیله ای که خواهرش میگفت رو بگیره!

خونه دوطبقه ای داشتن که طبقه اول خودشون زندگی میکردن

و طبقه دوم رو هم به چند تا دانشجو اجاره داده بودن و دروغ

نبود اگه بکهیون میگفت که به اون خرشانسای عوضی حسادت

میکنه!

راستای کوچه رو بالا رفت...این شیب کوفتی واقعا خیلی تو مخ

بود!

بعد از مرتب کردن کیف کمری مشکیش دور کمرش دستاش رو

که حالا کمی سرد شده بودن رو تو جیب کت لی که تنش کرده

بود فرو برد. هر دو قدمی که راه میرفت سنگ ریزه ها رو با پاش

شوت میکرد و اینکه چطور قرار با چانیول روبه رو بشه کل

ذهنش رو گرفته بود!

خیلی براش جذاب بود که بهتر از هرکسی میدونست برنامه کاری

آیدلش چیه و الان دقیقا داره چه کاری میکنه!

لبخندی رو لبش نشست و وقتی به سر خیابون رسید دستش رو

به سمت تاکسی که داشت بهش نزدیک میشد گرفت و تکون داد!

ماشین جلوی پاش متوقف شد و بکهیون سریع سوارش شد و بعد

ugly fan and hot fuckerWhere stories live. Discover now