ugly fan and Hot fucker.prt27

5.1K 1K 222
                                    


پک عمیقی به سیگارش زد و انگار که متوجه سردی هوا نباشه به میله تراس تکیه داد و همزمان دود داخل دهنش رو به بیرون رها کرد.
سرش رو پایین انداخت، تکونی که به سیگار تو دستش داد باعث ریختن خاکسترش از اون بالا به سمت پایین شد و باز پک دیگه و دود غلیظی که از دهنش خارج شد!
چشماش به سمت آسمون کشیده شدن، شبای بی ستاره سئول همیشه حالش رو خوب میکرد...زندگی خودشم در این حد تاریک بود بدون هیچ نقطه امیدی!
لبش رو زبون زد و نیم نگاهی به سیگار سوخته شدش انداخت و از اون بالا رهاش کرد.
دستاش رو داخل جیبش فرستاد و وقتی داخل اتاق برگشت کیونگسو رو دید که چطور راحت خوابیده و همین باعث شد آهی بکشه!
همه آدمایی که باعث این بی خوابی شده بودن خودشون الان تو هر گوشه ای راحت خوابیده بودن...آدمایی مثل کیونگسو یا حتی پدرش!
یک ماه از وقتی که آخرین بار بکهیون رو دیده بود میگذشت و باز همه چیز به حالت اولش برگشته بود.
سرشونه های لخت کیونگسو و لبای ورم کردش نشون دهنده شیطنتی بود که چند ساعت پیش کرده بودن ولی چرا حس میکرد انگار هیچ چیز سرجای خودش نیست؟
انگار اشتباه بدنیا اومده بود...آخرش میخواست چیکار کنه؟...اگه میمیرد همه چیز بهتر بود در هر صورت کسی رو نداره که بعد رفتنش نابود شه!
روی مبل راحتی اتاقش نشست و سرش رو به پشتیش تکیه داد....یهو حس کرد دلش برای وقتایی که بکهیون توی زندگیش بود تنگ شده!
اونجور که یهو عصبی میشد و یهو خجالت میکشید بدجور به دلش مینشست و حتی نگاه بک بهش حس دوست داشته شدن رو القا میکرد!
باید دقیقا چه غلطی با خودش میکرد؟

_______________________________

به موهاش که از صبح بهشون شونه نزده بود دستی کشید و وقتی سوار ماشین شد با محتاط ترین حالت ممکن درو بست.
_کارمون تموم شد.
انگار که با ماشینش حرف زده باشه گفت و همین که خواست سوییچ رو بچرخونه ضربه ای به شیشه ماشینش زده شد.
متعجب سرش رو بالا گرفت و با دیدن همون بچه پولدار از دماغ فیل افتاده اخمی کرد و پنجره رو داد پایین.
_چیه؟
_هی چرا اخم کردی اینطور؟
بکهیون چرخی به چشماش داد...همیشه اخماش به یه ور اون پسر نبود و حالا براش مهم شده بود؟
_چطوره حرفتو تف کنی بیرون کیم جونگین؟
_با یه رییس شرکت خفن اینطور حرف نزن.
بکهیون انقدر این جمله رو شنیده بود که دلش میخواست سرش رو بکوبونه به دیوار.
دستش به سمت دستگیره پنجره رفت تا بکشتش بالا ولی پسری که رنگ پوستش تیره تر بود سریع مانعش شد
_مثل بچه ها قهر نکن.
_میگی یا برم؟
بکهیون غرولند کرد و جونگین آهی کشید
_من از رییست شنیده بودم که تو میتونی خوب نقش بازی کنی.
ابروهای بکهیون بالا پرید...مسئله داشت جالب میشد.
_خب که چی؟
پسر تیره تر آهی کشید
_دوست پسر سابقم الان رفته با یه نفر دیگه....البته فکر کنم اونم داره ادا درمیاره ولی در هر صورت ازت کمک میخوام.
بکهیون سعی کرد به این مسئله که جونگین یه گیه اهمیتی نده ولی محض رضای فاک!...این زیادی برگ ریزون بود.
_اینا به من چه؟
بکهیون با اخم تقریبا داد زد...همین الانشم دیرش شده بود.
_تو میتونی امشب...یه امشب نقش دوست پسرمو بازی کنی؟
فقط کافی بود این حرف از بین لبای پسر تیره تر خارج بشه تا بکهیون تمام ظلمی که اون آدم بهش کرده رو یه دور توی مخش مرور کنه.
_متاسفم ولی نمیتونم.
بدون اینکه ذره ای متاسف باشه گفت و خواست پنجره رو بالا بکشه که کای سریع جلوشو گرفت.
_لطفا...اگه بیای دوهزار دلار بهت میدم.
بکهیون که داشت فحشای توی ذهنش رو سامان میداد تا بار اون سیاه سوخته بکنه با این حرف چشماش گرد شد...اینهمه دست و دلبازی از اون خودشیفته بعید بود اما خب میتونست به خودش یه شانس بده.
در هر صورت دوهزار دلار پول خوبی بود و بکهیونم پول دوست داشت...خیلی!
دستش رو تکیه گاه سرش کرد
_چیکار باید بکنم؟

ugly fan and hot fuckerWhere stories live. Discover now