ugly fan & hot fucker.prt 35

5K 1.1K 154
                                    


غلتی توی جاش زد و پتوش رو بیشتر تو بغلش فشرد...با یادآوری حرف چانیول احمقانه بود که کمی احساس خوشحالی کنه؟
یعنی با اینکه کیونگسو هنوز عاشق کایه مشکلی نداشت؟
لبش رو زبون زد و تکخنده ای کرد...هر وری فکر میکرد باید الان بی خیال میشد و همه چیزو به کتفش میگرفت پس چرا نیشش باز بود؟
با یادآوری چهره مهربونش وقتی داشت ازش خداحافظی میکرد، دستش رو روی گونه هاش گذاشت و بله درست حدس زدید...بکهیون داشت به همون احمق سابق برمیگشت!

___________________________

_چی؟...واقعا خودش بهت گفت؟
کای با شوک پرسید و بکهیون همزمان با چشم غره ای که بهش رفت غرولند کرد
_فاصلمون یک متر کوفتی هم نیست پس داد نزن...بله خودش گفت!
_اوه.
کای با چهره ای که نشون میداد تا چه حد ذوق زدس سر جاش تکیه زد و نیشش باز شد.
_خب دیگه چیزی نگفت؟
_نه خیر چون من به عنوان دوست پسر عزیزت مخالفت کردم!
کای چشماش رو گرد کرد و انگار که بدجوری توی برجکش خورده باشه لباش رو بیرون داد
_هی بک... من بیشتر اطلاعات میخواستم!
با روشن شدن چراغ سبز پسرکوچکتر پاش رو به پدال گاز فشرد، نیشخندی زد و نیم نگاهی به پسر تیره تر انداخت
_بقیش دیگه با خودته!
_نمیشه...اون و چانیول با همن.
بکهیون آهی کشید...واقعا نمیخواست اینو به کای بگه ولی شاید لازم بود
_خب...چانیول قراره یه هفته بره فرانسه...اونموقع تو یه هفته وقت داری تا دوباره به دستش بیاری.
کای که تا چند لحظه پیش بدون هیچ امیدی از پنجره ماشین به بیرون نگاه میکرد با این حرف چشماش رو گرد کرد
_واقعا؟...گاد این خیلی خوبه!
با ذوق جیغ کشید و اینبار بکهیون بلند تر از خودش جیغ جیغ کرد
_بهت میگم وقتی فاصلمون کمتر از یه متره دم گوشم جیغ نکش لعنتی!
_اوه چشم.
کای با لحن آرومی زمزمه کرد و لباش رو داخل دهنش فرستاد....این یه هفته باید تمام تلاش خودش رو میکرد.
باید جهت احساسات کیونگسو رو سمت خودش برمیگردوند!

________________________________

کیونگسو روبه روش نشسته بود و چانیول هیچ ایده ای راجب اینکه دوست پسر عزیزش این موقع صبح اینجا چیکار میکرد نداشت!
قلوپی از قهوه اول صبحش رو نوشید و نگاهش رو سمت کیونگسو برگردوند
_اتفاقی افتاده؟
چشمای کیونگسو به هرجایی به جز نگاه منتظر چانیول چرخ میخوردن....نمیدونست چطور باید حرفش رو بزنه تا چانیول آسیب نبینه ولی خب...حس میکرد اگه چیزی نگه بیشتر آسیب زننده خواهد بود!
_چانیولا...من...من...
_میخوای کات کنیم؟
چشماش درشت تر از حد عادی شدن و وقتی متعجب به مرد بزرگتر نگاه کرد با چهره بی تفاوتش مواجه شد
_خیلی شبیه وقتی که قبلا باهام کات کردی شدی!
_م...من...من...
_مهم نیست!
چانیول بین حرفش پرید و نگاه گیج کیونگسو برای بار دوم روش نشست.
مرد بزرگتر قهوش رو روی میز گذاشت و لحظه ای که دست به سینه شد با موشکافی به پسرروبه روش نگاه کرد
_من بهت گفتم که هنوزم دوستش داری و خودت باورت نمیشد بیب.
لحن آروم چانیول باعث شد آهی بکشه و وقتی سرش رو بالا بگیره با دیدن نیشخند چانیول سرش رو پایین بندازه
_هر دومون گند زدیم.
همونطور که با انگشتاش بازی میکرد گفتو لپش رو باد داد...چانیول خیلی راحت به نظر نمیرسید؟
_آره و وقتشه که گندمونو درست کنیم!
وقتی چانیول از جاش بلند شد و به سمت آشپزخونه رفت با صدای بلندی گفت و نتونست تکخنده دوست قدیمیش رو ببینه...اون دوتا قبل از هر چیزی با هم دوست بودن!
"بکهیون کار خودشو کرده"
با خودش فکر کرد و با بیرون دادن نفسش از جاش بلند شد....نمیخواست طوری رفتار کنه که اصلا متاسف نیست یا خیلی خوشحاله ولی خب...چهره چانیول انگار خیلی ذوق زده به نظر میرسید!
به چانیولی که پشت کانتر ایستاده بود و در حال ریختن قهوه بود نگاهی انداخت و بهش نزدیک شد، چشماش رو ریز کرد و دستش رو تو جیب شلوارش فرو برد
_امروز کار نداری؟
_نه دارم استراحت میکنم.
با لبخند کجی گفت و کیونگسو سری تکون داد!
_دلیل اینکه میخواستم باهات کات کنم اینه که دارم برمیگردم آمریکا.
خیلی یهویی با لبخند رنگ و رو رفته ای گفت و نگاه چانیول روش ثابت موند
_تو که گفتی اومدی تا بمونی.
_هوووووم اونموقع فکر میکردم که پارک چانیول هنوز دوستم داره ولی حالا میبینم اگه برگردم از هر جهت بهتره.
چانیول نفس سنگینش رو بیرون داد و فنجون قهوه کیونگسو رو روی کانتر سمتش هل داد.
_گاهی وقتا خیلی زود دیر میشه کیونگسو.
پسرریزاندام قهوش رو برداشت و منتظر به چانیول نگاه کرد...منظورش چی بود؟
چانیول رو کانتر به سمتش خم شد
_تو هنوز کای رو دوست داری...چرا غرورتونو کنار نمیذارید.
_واو باور کنم پارک چانیول داره بهم مشاوره میده؟
با ابروهای بالا رفته پرسید و چانیول پوفی کشید....باید خیلی صریح میگفت بهتره دم اون کای رو از زندگی بکهیون بکشی بیرون؟

ugly fan and hot fuckerWhere stories live. Discover now