افتاب سخاوتمندانه به اطراف نور میبخشید اما همه راضی نبودن
کوک غرلندی کرد و پتو رو بیشتر روی سرش کشید اما صدای خنده کسی باعث شد روی تخت نیم خیز شه لای چشماش رو باز کرد و وقتی متوجه شد کسی توی اتاق نیست فهمید صدای خنده ها از بیرون میاد
با کنجکاوی از روی تخت بلند شد و از پنجره سرکی به بیرون کشیدصدای خنده ها متعلق به جیهو و یونگی بود اونا بلند بلند میخندیدن و میان خنده هاشون حرف های نامفهومی میزدن
=اخ اخ صورتشو دیدی...عین گچ ...سفید شد
+تا بهش گفتم....بچت عاشق شده... داشت سکته میکرد جرررراول پوکر به اونا نگاه کرد اخه کجای حرفاشون خنده داشت اما با متوجه شدن حرف اونا با بهت برگشت اما همین که خواست حرکت بکنه به جای گرمی برخورد و با پیچیدن دست گرمی دور بدنش متوجه شد اون کسی نیست جز کیم تهیونگ
کوک ترس رو توی تک تک سلولاش حس کرد اون مطمئن بود تهیونگ کافی یک کلمه بگه تا کوک تشنج کنه و بعد از اون به دیار باقی بپیونده
_بابت این چند روز متاسفم کوک
کوک نفس حبث شدش رو بیرون داد و دست های خشک شده کنارش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد این حالت لعنتیشون باعث میشد افکار بدی توی ذهن کوک ریشه بزنن اما حالا وقت خیال پردازی نبود÷منم متاسفم دد....قول میدم دیگه بدون گفتن به تو از خونه بیرون نرم
تهیونگ لبخندی زد و سرش رو توی گودی گردن کوک فرو کردنفس کوک لحظه لی بابت اینکار بند امد اما وقتی متوجه شد که تهیونگ تشنس و داره خودشو کنترل میکنه تا کوک رو گاز نگیره لبخندی از شیطنت زد و با دستاش سر تهیونگ رو به شاهرگش فشار داد
تهیونگ نالیید
-نکن کوک تشنمه
÷ددی یکم از خون من بخورتهیونگ نالیید و با خودش فکر کرد چی باعث میشه تا در برابر کوک انقدر ناتوان باشه
دندون های نیشش حصابی تیز شدن بودن و گز گز میکردن و توی اتاق صدایی جز تپش قلب کوک شنیده نمیشد~~~~~~~~~~~~~~~
با خوشحالی روی صندلی نشست و بدون محلت به غذای روی میز حمله کرد
مزه غذا های سوکجین انقدر خوشمزس که کوک حاضره بیخیال همچی بشه تا فقط یکمی از اون رو مزه کنهبا صدای صرفه کسی سرش رو بالا اورد و تازه متوجه شد نگاه همه روی اونه
به جیهو نگاه کرد که به طور نامحسوسی داره با یقیش ور میره کوک متوجه نشد مگه چیکار کرده بود
$کیم تهیونگ هزار بهت نگفتم اگه خون احتیاج داشتی این بچه رو گاز نگیربا لحن عصبی جین کوک تازه فهمید بد جور حواس پرتی کرده و دکمه یقیه لباسش رو نبسته و جای دندون های تهیونگ معلوم شده
جیهو که فهمید کوک تازه متوجه اشتباهش شده سعی کرد بحث رو عوض کنه اما بدتر گند زد
=میدونستید کوک عاشق شده؟! کوکی کوچولو داره بزرگ میشهقیافه متعجب افراد خانواده و قیافه درهم و ناراحت تهیونگ به جای اینکه ناراحتش کنه خوشحالش میکرد این نشون میداد این خانواده چقدر به اون وابسته اند
÷اره من عاشق شدم
YOU ARE READING
🍷Vampire
Vampire🍷 فن فیک خون اشام🍷 🕯اسم داستان:Vampire 🕯ژانرها: رمنس/تخیلی/اسمات/فانتزی/ 🕯رده سنی:+۱۸ 🕯️ وضعیت آپ: نامعلوم 🕯نویسنده: جیهو 🕯کاپل ها: تهکوک/سپ/ نامجین 🕯خلاصه داستان:کیم تهیونگ جزو خون آشام برتر سیاه بود، و برای افکار متفاوتی که داشت سال ها ا...