part 13

1.6K 238 20
                                    


اروم به اطراف نگاه کرد تا مطمئن بشه که کسی اون رو نمیبینه بعد از چک کردن محیط اطرافش قدمی اروم به جلو گذاشت قدم بعدی قدم بعدی و قدم بعدی....همچی داشت طبق نظرش پیش میفرت که یهو چراغ های کل خونه روشن شد و پشت بند اون صدای عصبی تهیونگ به گوشش خورد

-کیم جانگ کوک تا این وقت شب بیرون چه غلطی میکردی
لعنتی به شانش فرستاد و قبل از هر چیزی دستی روی گردنبند کشید تا بتونه روح توی گردن‌بند رو احظار کنه

-کیم جانگ کوک تا این وقت شب بیرون چه غلطی میکردیلعنتی به شانش فرستاد و قبل از هر چیزی دستی روی گردنبند کشید تا بتونه روح توی گردن‌بند رو احظار کنه

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

(گردنبند)

(روح محافظ سنگ🤤☺️)همون لحظه که جیهوپ روح محافظ سنگ که همین امروز باهاش اشنا شده بود ظاهر شد صدای داد تهیونگ کل قصر رو لرزوند

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

(روح محافظ سنگ🤤☺️)
همون لحظه که جیهوپ روح محافظ سنگ که همین امروز باهاش اشنا شده بود ظاهر شد صدای داد تهیونگ کل قصر رو لرزوند

-جانگ کوککککککک
کوک سریع به طرف تهیونگ برگشت
تهیونگ با چشمای قرمز و آتشینی که نشون میداد چقدر عصبی جلوش ایستاده بود جیهوپ امد کنار کوک قرار گرفت و اروم گفت
•مشکل چیه؟!

کوک میخواست حرف بزنه اما نمیتونست اگه شروع میکرد به حرف زدن تهیونگ حتما دیوانه فرضش میکرد اخه کی با کسی که وجود نداره حرف میزنه تنها کسی که میتونست جیهوپ رو ببینه صاحب سنگ بود و صاحب سنگ کسی نبود جز کوک
کوک چند تا نفس عمیق کشید و گفت
÷جای بدی نبودم پیش جیمین هیونگ بودم....
جیهوپ ابرو بالا انداخت گفت
•اما ما که اونجا نبودیم..... تو داشتی با من اشنا میشدی

کوک چشم غره نامحسوسی به جیهوپ رفت و بعد  سرش رو پایین انداخت تا مثلا خودش رو نادم و پشیمون نشون بده
-چرا وقتی میخواستی بری به کسی چیزی نگفتی
کوک اهی کشید حالا وقتش بود از استعداد بازیگریش استفاده کنه بغض فیکی کرد و گفت
÷متاسفم قلبم درد میکرد رفتم پیش هیونگ تا خوبش کنه
عصبانیت تهیونگ مثل  ریختن اب روی اتیش فروکش کرد و حالا نگرانی بود که جاش رو گرفت بود

🍷VampireWhere stories live. Discover now