part 27

654 96 60
                                    

آنچه گذشت
کارلوس مهره دیگه ای رو برداشت و دو خونه به جلو حرکت داد
چند ثانیه بعد  یکی از مهره های سفید جلو آمد و نزدیک شاه شد

آنچه گذشتکارلوس مهره دیگه ای رو برداشت و دو خونه به جلو حرکت دادچند ثانیه بعد  یکی از مهره های سفید جلو آمد و نزدیک شاه شد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

کارلوس پوزخندی زد و دستش رو برد تا مهره دیگه ای رو حرکت بده که در با شتاب باز شد و قامت زنی درون چارچوب قرار گرفت

کارلوس چشمی چرخوند و دستی تکون داد و وردی زیر لب زمزمه کرد در عرض چند ثانیه اتاق محو شده بود و حالا اون ها توی فضای سبز شده بودن

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

کارلوس چشمی چرخوند و دستی تکون داد و وردی زیر لب زمزمه کرد در عرض چند ثانیه اتاق محو شده بود و حالا اون ها توی فضای سبز شده بودن....
لیا- حالت چطوره رفیق از دیدنت خوشحالم
کارلوس- منم همینطور

لیا ابرو بالا انداخت و دستی به کلاهش کشید
لیا- من اینطور فکر نمیکنم اخه معمولا رفقا از رفقا شون پذیرایی میکنن
کارلوس چیزی نگفت در حالی که توی مغزش در حال خفه کردن زن و توی دلش  در حال فوش دادن به جد اباد زن بود فقط دستش رو بالا اورد تا عقاب عزیزش دوباره پرواز کنه و روی دستش بشینه

لیا ابرو بالا انداخت و دستی به کلاهش کشیدلیا- من اینطور فکر نمیکنم اخه معمولا رفقا از رفقا شون پذیرایی میکننکارلوس چیزی نگفت در حالی که توی مغزش در حال خفه کردن زن و توی دلش  در حال فوش دادن به جد اباد زن بود فقط دستش رو بالا اورد تا عقاب عزیزش دو...

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

زن که از بی محلی روح شیطانی خسته شده بود دستش رو به کمرش زد و گفت
لیا- فقط ادم مطمئن بشم اون پسر میمیره...
کارلوس چشماش رو بهم فشورد حیف که فعلا به این عفریته احتیاج داشت حیفففف!!!!

🍷VampireWhere stories live. Discover now