آنچه گذشت
کارلوس مهره دیگه ای رو برداشت و دو خونه به جلو حرکت داد
چند ثانیه بعد یکی از مهره های سفید جلو آمد و نزدیک شاه شدکارلوس پوزخندی زد و دستش رو برد تا مهره دیگه ای رو حرکت بده که در با شتاب باز شد و قامت زنی درون چارچوب قرار گرفت
کارلوس چشمی چرخوند و دستی تکون داد و وردی زیر لب زمزمه کرد در عرض چند ثانیه اتاق محو شده بود و حالا اون ها توی فضای سبز شده بودن....
لیا- حالت چطوره رفیق از دیدنت خوشحالم
کارلوس- منم همینطورلیا ابرو بالا انداخت و دستی به کلاهش کشید
لیا- من اینطور فکر نمیکنم اخه معمولا رفقا از رفقا شون پذیرایی میکنن
کارلوس چیزی نگفت در حالی که توی مغزش در حال خفه کردن زن و توی دلش در حال فوش دادن به جد اباد زن بود فقط دستش رو بالا اورد تا عقاب عزیزش دوباره پرواز کنه و روی دستش بشینهزن که از بی محلی روح شیطانی خسته شده بود دستش رو به کمرش زد و گفت
لیا- فقط ادم مطمئن بشم اون پسر میمیره...
کارلوس چشماش رو بهم فشورد حیف که فعلا به این عفریته احتیاج داشت حیفففف!!!!
YOU ARE READING
🍷Vampire
Vampire🍷 فن فیک خون اشام🍷 🕯اسم داستان:Vampire 🕯ژانرها: رمنس/تخیلی/اسمات/فانتزی/ 🕯رده سنی:+۱۸ 🕯️ وضعیت آپ: نامعلوم 🕯نویسنده: جیهو 🕯کاپل ها: تهکوک/سپ/ نامجین 🕯خلاصه داستان:کیم تهیونگ جزو خون آشام برتر سیاه بود، و برای افکار متفاوتی که داشت سال ها ا...