part 18

1.5K 215 107
                                    

*وی با دیدن کاور اکلیل بالا میاورد🥺*متن چک نشده😑✋🏻

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

*وی با دیدن کاور اکلیل بالا میاورد🥺
*متن چک نشده😑✋🏻

گذشته مثل یه صندوقچه ته یه چاه در عمیق  بود و حالا بعد از سال ها، بالا امده بود و باز شده بود و داشت تاریکی های خودش رو نشون میداد.....

+خوب یادمه وقتی دستور گرفتم شهرتون رو نابود کنم تلاش کردم از زیرش در برم.. اما نشد نتونستم انجامش دادم من بزرگترین جنایت عمرمو انجام دادم اما جیمین باور کن باور کن من نمیخواستم اون اتفاق بیوفته من همه تلاشمو کردم جیمین اما بعد از اون.... دیگه ندیدمت... پس قلبمو دراوردم و  و توی جنگل سیاه خاک کردم احساساتمو کشتم و گذشتمو فراموش کردم

یونگی داد نمیزد اون فریاد نمی‌کشید اون با ارامش دردناک خودش و اشک هایی که این همه سال مدفون کرده بود همه چیز رو بیان کرده بود و حالا قلبش تیر میکشید.... دوباره بعد از سال ها قلبش دوباره شروع کرد بود به تپش اما اینبار از درد به خودش می‌پیچید از درد دوری از معشوق از درد شکستن...

و جیمین دونه دونه اشک میریخت چیزی نداشت بگه توی اون اتفاق همه خانواده و کل شهر از بین رفته بودن و تنها کسی که از اون خراب باقی مونده بود جیمین بود

جیهوپ سرش رو پایین انداخته بود شنیدن اتفاقات اون زمان باعث میشد یاد اتفاقی که برای خودش و جیهو افتاده بود بیوفته...
سرش رو بالا اورد و با پریشونی دست توی موهاش کرد و اون ها رو مثل قلب و دلش اشفته کرد
•خب حالا که شما گفتین.... باید منم بگم حالا نوبت منه که چیزایی که توی قلبم دفن کردمو بگم....

یونگی که هنوز به پهنای صورتش اشک میریخت سرش رو بالا اورد  و به روح درخشان رو به روش نگاه کرد و جیمین که دست از گریه برداشت بود  با چشمای سرخش خیره به  جیهوپ موند
•توی  اون جنگ تنها کسی که  زنده موند جیهوپ نبود....بلکه  یه نوزاد هم بوده....  داستان برمیگرده به یه خانواده جادوگری که بچه  دار نمیشدن
اونا نوزادی روی توی جنگل پیدا کردن مهر نوزاد به دل اون ها نشست و اونا نوزاد رو به سرپرستی گرفتن اون نوزاد بزرگ شد قد کشید رشد کرد.... ازدواج کرد و خانواده تشکیل داد حتی اون بچه داره شد و اسم بچشو به یاد جدش گذاشت جانگ کوک.....

+++++++++++++++++++++++
نگاهی به سالن خالی کرد و نفس عمیقی کشید
باید یک بار دیگه نقشه رو تو ذهنش مرور میکرد

🍷VampireWhere stories live. Discover now