part 25

688 100 52
                                    

جین فنجون چایی رو اروم جلوی همسرش گذاشت و بعد سرجاش نشست...
خودش اینجا بود اما حواسش پیش تهیونگ و کوک بود که چند متر اون ور تر خیلی واضح در حال بوسیدن هم بودن

اهی کشید و دستاش رو مشت کرد حرفای جیمین حسابی اون رو بهم ریخته بود هر چقدرم که نامجون اسرار داشت که همچی رو به اون بسپاره بازم جین اروم نگرفته بودنگرانی و استرس عین خوره افتاده بود به جونش و ولش نمیکرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

اهی کشید و دستاش رو مشت کرد حرفای جیمین حسابی اون رو بهم ریخته بود هر چقدرم که نامجون اسرار داشت که همچی رو به اون بسپاره بازم جین اروم نگرفته بود
نگرانی و استرس عین خوره افتاده بود به جونش و ولش نمیکرد....

سال پیش وقتی تهیونگ ترکشون کرد جین حسابی افسرده شده بود نامجون و یونگی خیلی تلاش کردن تا حالش خوب کنن و یونگی از شغلش یعنی فرمانده ارتش خون آشام ها استعفا داد و دنبال بردارش گشت....
بعد از ماه ها جست و جو بلاخره برادراش رو توی قصری که نزدیک مرز جنگل سیاه و دنیای ادم ها بود پیدا کرد...

جین خوب یادشه که وقتی یونگی امد و از تهیونگ و قصر خبر آورد جین در مرز سکته کردن بود پسر عزیز دردونه ناز پرودش که تا حالا مجبور به انجام هیچ کاری نشده بود و مدام توسط همه محافظت میشد حالا توی خطرناک ترین جا قصری ساخته و زندگی میکنه اونم تنهایی....

جین بعد از شنیدن این خبر جوری حالش بد شد که حتی بدن خون آشامی قویش هم  کمک چندانی بهش نکرد و دچار مریضی سختی شد
یونگی که از طرفی درگیر برگردوندن جیمین بود سعی کرد تا تهیونگ رو راضی کنه تا برگرده اما تهیونگ نه تنها راضی نشد بلکه یونگی رو تهدید کرد که اگه بیشتر اصرار کنه میره و جوری محو میشه که هیچکس نتونه پیداش کنه....

یونگی که بدجور توی مخمصه افتاده بود تصمیم گرفت کمی از بدبختی هاش کم کنه پس به جنگل سیاه رفت و قلبش رو اونجا خاک کرد... و اینطور شد که یونگی دیگه هیچ حسی به جیمین نداشت...
بعد از اون شغل یونگی شد سر زدن مدام به تهیونگ و خبر بردن برای جین....
هر چند که گهگاهی توی شهر آدم ها می‌رفت و دنبال دارو برای مریضی جین میگشت....

بلآخره بعد از چند سال یونگی دارویی پیدا کرد که میتونست مریضی ناشناخته جین رو خوب کنه....
اون پیش زنی به اسم سوفیا رفت و درازای دارو قلب خودش رو فروخت به هر حال اون قلب دیگه بدردش نمی‌خورد....
جین با دارویی که با  قیمت قلب پسرش بود رو خورد و دوباره سر پا شد...

🍷VampireWhere stories live. Discover now