part 34

1K 112 32
                                    

آنچه گذشت...
با پاش ضربه ای به سنگ جلوی پاش زد و به قل
خوردن و دور شدنش خیره شد
"بزار یبار دیگه هر چی رو که گفتی رو تکرار کنم"
پیرمرد که متوجه شد بود ممکنه پسر حرفاش رو باور نکنه اما چاره دیگه ای نداشت وقتی قرار بود توی  دره مرگ بمیره ...

"میخوای جمع بندی نهایی کنی؟"
کوک شونه ای بالا انداخت و برای بار هزارم کتش رو توی تنش درست کرد
" تو سه ساعته داری یه بند حرف میزنی"
یکم مکث کرد انگار که دنبال کلمات بود حرفایی که شنیده بود باعث شده ذهنش به کلی بهم بریزه لباش رو با زبونش تر کرد و زمزمه کنان گفت
" داری میگی هر چیزی که راجب دره مرگ وجود داشت،جاودانه شدن،تبیدیل شدن به یه رده بالا یه دروغ محضه؟"

سونگ خنده ای کرد که  توی عمق اون تنها درد و غم بود
" توی دوره من تنها راه جاودانه شدن و علاوه بر اون پذیرفته شدن به عنوان خون اشام وارد شدن به دره مرگ بود،همسر من مادر جیهو  نفرین سیاه شده بود نیاز به جاودانه شدن داشت تمام انگیزه من برای رسیدن به مرحله اخر دره مرگ اون بود اما حالا"
مرد پیر مکث کرد بغض بزرگی توی گلوش گیر کرده بود و همین مانع میشد تا جملش رو کامل کنه،از کوک رو برگردوند تا اشک هایی که ناخداگاه روی صورتش ریخته بودن رو پاک بکنه

دقایقی به سکوت گذشت و اینبار هم مثل دفعه قبل کوک سکوت رو شکست
" چشمه مرلحه اخر جاودانگی میاره در حالی که ما تمام عمر فکر میکردیم جاودانه ایم"

سونگ که نسبت به چند دقیقه پیش اروم تر بود با صدای خش داری گفت
" ببین پسر جون خون اشام ها هیچ وقت جاودان نبودن تنها چیزی که باعث میشه همه اینطور فکر کنن ،ما مثل انسان ها ضعیف نیستیم با یه مریضی از پا درنمیایم یا نمیمیریم سرعتمون به شدت زیاده و حواس قوی ای داریم،میتونیم قلبمون رو از بدنمون در بیاریم و بدون اون زندگی کنیم، اما این دلیل نمیشه که جاودانه باشیم،چون اگه یکی قلب ما رو با جادو از بدنمون خارج کنه و اون له لورده کنه ما دیگه زنده نیستیم"
" کاملا منطقی میاد،به محض اینکه به راس کار رسیدی یه مراسم من دراوردی درست کردی تا مثلا با اون خون اشام ها جاودانه بشن اما هیچ چیز تغییر نمیکرد اونا فکر میکردن عمر ابدی دارن و همین بهشون جرئت و قودرت کافی برای ادامه زندگی رو میداد"
" اره اینطور لازم نبود بازخواست بشم که چرا همسر خودم رو جاودانه کردم اما بقیه رو نه"

کوک  لبخند  تمسخر امیزی زد و گفت
" اره اما هیچ وقت موفق نشدی از اب چشمه بهش بخورونی"
پیرمرد لبخند غمگینی زد و سرش رو پایین انداخت
"اون موقع جیهو رو باردار بود این کار به بچه اسیب میزد"
کوک شونه ای بالا انداخت و با پاش ضربه ای به سنگ ریزه زد و گفت
" مهر مادری چیز عجیبه از جون خودش گذشت و گذاشت دخترش زندگی کنه، راجب خون اشام های رده بالا چه توضیحی داری اقای لی سونگ؟؟؟"
سونگ پوفی کشید و از جاش بلند شد  خاکی که روی کتش نشسته بود رو با دست پاک کرد و گفت
" یه محفل برای پوشوندن گند کاری ها برای خفه کردن جدت اون قدرت برتر محصوب میشد هر چند هیچ وقت قدرت رو نخواست اما همین که پیش  بینی شد از نوادگانش کسی متولد میشه که همه ماورا رو زیر سلطه میگیره،من همه رو قانع کردم که باید خاندان جئون نابود بشن البته لیا توی همه این تصمیمات دخالت داشت"
کوک نیشخندی زد و دستش رو توی جیب کتش فرو کرد

You've reached the end of published parts.

⏰ Last updated: Sep 16, 2022 ⏰

Add this story to your Library to get notified about new parts!

🍷VampireWhere stories live. Discover now