part 30

601 77 15
                                    

*متن چک نشده
آنچه گذشت...
کلاهش رو پایین تر کشید و از گوشه چشمش به جئون نگاه کرد که چطور تهیونگ رو میبوسه چیزی مثل ''آخرین بوسه''
پسر رو کاملا درک میکرد این حس عشقی که بین اون دو نفر موج میزد رو درک میکرد شاید چون یه روزی خودش این عشق رو داشت و حالا پس از سال ها دوباره به دستش آورده بود و مطمئن میشد قرار نیست از دستش بده

مکالمه بین دو پسر واضحا به گوشش می‌رسید
÷راجب حرفای دیشب...
- کوک گوش کن بهم دیشب واضحا بهت گفتم من دوست دارم اما نیاز به زمان دارم چون تو تغییر کردی و نیاز دارم کسی که حالا دوست دارم رو کامل بشناسم من عاشق قلبت شدم اما به خودت نگاهی کردی عزیزم تو خیلی با اون کوکی که محتاج همه چیز بود فرق داری این شخصیت تو خیلی مستقله و باور کن که من عاشقشم فقط نیاز به زمان دارم تا کامل بشناسمش

پسر کوچکتر لبخند زیبایی زد لبخندی که فقط و فقط مخصوص فرد رو به روش بود و ارزش اون لبخند چیزی فراتر از هزاران دوست دارم بود

پای تکیه گاهش رو عوض کرد و نگاهش رو از زوج عاشق برداشت و به زوج فیکی که دقیقا در برابر اون ها قرار داشت نگاه کرد

لیا لبخند فیکی زد و یقه کت مرد رو به صورت نمایدن درست کرد
لیا- حواست باشه سر دوراهی صبر کنی تا کمک برسه
مرد چیزی نگفت فقط اروم سر تکون داد و به جای دیگه ای خیره شد به فکر چیزی بود که دیده... نمیتونست به چشماش ایمان داشته باشه یا به زن روبه روش.....
به قلبش یا به زن روبه روش......
به ذهنش یا زن رو به روش.......

بعد از این همه سال برای اولین بار  از خودش می‌پرسید باید به زن رو به روش اعتماد داشت؟!

----------
با عجله به سمت زن رفت و تعظیم سریعی کرد
زن سرفه فیکی کرد و گفت
#دیر کردی کارلوس
کارلوس - متاسفم قربان کارم با جیمین و جیهوپ طول کشید
#پس دستور رو کاملا انجام دادی
کارلوس لبخند غرور آمیزی زد و سینه اش رو جلو داد و با افتخار گفت
کارلوس - جیمین همینطور که شما خواستین سرکوب شده
زن نیشخندی زد و اعصاش رو توی دستش جابه جا کرد
#و جیهوپ چی ؟؟
کارلوس - طبقه گفته شما عمل کردم
یوکی نگاهی به جیهوپ کرد که خیلی عادی کنار یونگی نشسته بود و منتظر شروع آزمون بود....
#افرین پسر کارت درسته برو و آزمون رو شروع کن سریع!

کارلوس تعظیم دیگه ای کرد و به سمت سکو ای رفت که در کنار اون چرخ بزرگ نمادینی وجود داشت که روش تمام قسمت های مسابقه رو نوشته بود
سرفه ای کرد و خاک نمادین کتش رو تکوند
کارلوس - خانم ها آقایون وظیفه دارم به عنوان میزبان و نگهبان دره مرگ به شما خوش امد بگم...
صدای دست ها بالا رفت و باعث شد کارلوس نیشخندی کثیف بزنه و دستش رو برای ساکت کردن جمعیت مشتاق بالا ببره...

کارلوس - سال ها از آخرین آزمون مرگ گذشته و ما اینجا برنده آخرین آزمون مرگ رو داریم پادشاه خون آشام ها لطفا تشویقشون کنید
وقتی که دوباره صدای تشویق ها بالا رفت و بعد از ثانیه ای اروم شد کارلوس سرفه ای کرد و گفت
کارلوس - و در این سوی میدان ما پسری رو داریم که ادعا می‌کنه که از خاندان جئون هاست و البته داماد بزرگترین قبلیه خون آشام ها یعنی کیم ها هم هست لطفا جئون جانگ کوک رو هم تشویق بفرمایید....

🍷VampireWhere stories live. Discover now