متن چک نشدهWriter pov
سر میز شام بودن نگاه های جئون فقط رو تهیونگ که با حالتی غمگین با غذاش بازی میکرد بود کوک بی توجه به پسره ناراحت مشغول خوردن غذاش بود
سکوت میز با صدای جئون شکست×تهیونگ عزیزم..امروز عصر به وکیل مین گفتم کار های مدرسه ات رو بکنه و تو مدرسه جدید ثبت نامت کنه اما گفتم از مدیر مدرسه جدید بخواد تا چند روز بعد به مدرسه بری...میخوام استراحت کنی و خوب به نظرم این چند روز بیا کار هایی که دوست داری رو انجام بدیم تا حوصله ات سر نره نظرت چیه پسرم؟
سانگمین با لبخندی حرفاشو زد و به تهیونگ که غمی تو چشماش بود منتظر نگاه کرد
تهیونگ به آرومی لب زد
+همم به نظرم خوبه
چرا حال این پسر از ظهر عوض شده بود انگار چیزی اذیتش میکرد کاش میتونست بیشتر بهش نزدیک شه به تهیونگ نگاه میکرد که با صدای کوک نگاهشو به کوک داد
_پس کارتون چی میشه پدر..یعنی نمیخواین چند روز به شرکت هاتون حتی سر بزنین؟میدونین چقدر بعدا برای بررسی و انجام کارهاتون باید فشرده کار کنین و این باعث میشه مریض شین
با لحنی سرد حرفشو بیان کرد و باعث شد
جئون با اخمی شدید بین ابروهاش بهش نگاهی عصبی بهش بکنه
×داری میگی شرکت های من کوک پس بهتر از تو میدونم چطور کارمو انجام بدم نکنه تو میخوای نحوه بیزنس من بودنو بهم یاد بدی؟؟
چرا کوک اینقدر تلخ شده بود و چرا پدرش این همه عصبی بود انگار به خون کوک برای یه لحظه تشنه شد
با حرف داییش تقریبا به زور جلو خنده اش رو گرفته بود واقعا بعد از اون همه احساس بی پناهی احساس میکرد خداوند الان مستقیم بهش نگاه میکرد چون محض رضای خدا کی فکر میکرد جئون پسر عزیزش رو جلو تهیونگ اینطوری ضایع کنه
تهیونگ با نیشخندی پیروزمندانه به کوک زل زد
کوک شک شده بود و چنگال تو دستش خشک شده بود هیچ وقت باباش اینطوری باهاش حرف نزده بود و با لکنت حرفش رو بیان کرد_ن نه پدر..ف فکر کنم منظورمو اشتباه برداشت کردین...
جئون با بد خلقی حرفشو قطع کرد
×مهم نیست..غذاتونو بخورین...بخور تهیونگ
تهیونگ با لبخندی پهن نگاهشو از کوک خشک شده گرفت و به داییش نگاه کرد ومشغول غذا خوردن شد چرا احساس کرد یه دفعه اندازه یه گاو اشتها پیدا کرده بود کوک به تهیونگ نگاهی انداخت درست میدید این بچه دهنش رو به خاطر حالت خنده نمیتونست حتی ببنده فاک ترجیح میداد بمیره ولی اولین باری که تو زندگیش ضایع شده رو این بچه نبینه
![](https://img.wattpad.com/cover/328842789-288-k359941.jpg)
YOU ARE READING
IMPOSED FAMILY
Fanfictionکاپل:کوکوی ژانر:معمایی،انگست،جنایی،اسمات،کمی دارک مادر تهیونگ جئون سورا به دلایل نا معلومی خودکشی میکنه و حالا باید با داییش که حضانتش رو به عهده گرفته زندگی کنه البته دایی پیرش بعید به نظر میرسه بتونه این پسر مرموز و لجباز به رو تنهایی بزرگ کنه...