part 14

820 128 25
                                    


متن چک نشده

Tae pov

برای خوردن ناهار تو سالن بزرگ ناهار خوری مدرسه تو یه میز که کناره پنجره قرار داشت تنها نشسته بود و بی اهمیت به نگاه های خیره بعضی بچه ها تو فکر بود

میدونست مادرش به خاطر کاری که کرده بود ازش ناراحت بود ولی این بی انصافی مادرش بود که با خودکشی تنهاش بزاره پوزخندی غمناکی به حال خودش زد که حتی کوچکترین ارزشی برای زنی که ادعا می‌کرد دوستش داره نداشته یه دفعه‌چشمای غمینگش اشک آلود شد محکم به خودش تشر زد"حتی فکر نکن گریه کنی احمق"و اشک سرکشی که هنوز از چشمش پایین نیومده بود رو پس زد و به غذاش خیره شد

با صدای افتادن ظرف غذا رو زمین نگاهشو به پسری داد که لرزون تو وسط سالن در حال تعظیم و خم و راست شدن در مقابل پسری بود که پاش به پاش گیر کرده و با ترس مثل ربات کلمه هایی برای عذر خواهی تکرار میکرد اما چرا اینقدر ترسیده بود

پسری که سر میز نشسته بود براش آشنا بود...درسته اون تو کلاسشون بود!!!!اصلا از اون پسر و خواهرش خوشش نیومده بود....اونا واقعا از نظرش غیر قابل تحمل بود اون جئون های عوضی اصلا شبیه پدرشون نبودن

همه ساکت نگاه میکردن و تهیونگ نگاهی به کل سالن انداخت چرا انگار همه چی اسلوموشن شده بود

پسری که نشسته بود با نگاهی ترسناک سرشو بالا آورد و به پسر لرزون زل زد
×نمیخوای گندی که زدی رو جمع کنی؟؟؟؟

با دادی که زد پسر سریع رو زمین نشست و مشغول جمع کردن غذاهای ریخته تو سینی غذا شد ولی هیون وو که نشسته بود با تموم قدرتش پاشو رو یکی از دست های پسر کوبوند و همزمان بلند شد تا فشار بیشتری به دستای پسر بیچاره وارد کنه و این باعث شد داد های دردناک پسر بالا تر بره و فریاد های ممتد و التماس هایی که با فریاد از دهن پسر خارج میشد روان تهیونگ رو به بازی گرفت با حرص چشماشو باز و بسته کرد و به اطراف نگاه کرد چرا هیچ کسی‌دخالت نمی‌کرد

به دو معاونی که که از دور با دیدن صحنه مسیرشونو کج کردن و به جایی دیگه رفتن که آخر ماجرا برسن نگاهی خشمگین کرد"لاشی ها"دستاشو محکم مشت کرد نباید دخالت می‌کرد نباید اولین روز مدرسه گند میزد


×عوضی اینقدر سخته جلو چشماتو ببینی؟؟؟

نه نه نه دیگه نمیشه تا همینجا هم به زور تحمل کرده بود به پسر بینوا که تقریبا با صدایی گرفته معذرت خواهی می‌کرد و به هیون وو که بی رحمانه پاشو از رو دستش برنمی‌داشت و محکم تر پاشو فشار میداد زل زد

با تموم سرعتی که میشد از تو جاش بلند شد و سمت پسر رفت و به محض رسیدن بهش مشتشو که پر از حرص از گذشته و آدم هایی مثل این آشغال بود رو تو صورت هیون وو خالی کرد

با افتادن پسر روی زمین همزمان دوستای پسر و دختری که کنارش بودن بلند شدن فاک الان باید باید به جز اون عوضی با سه نفر دیگه ام دعوا می‌کرد

IMPOSED  FAMILYWhere stories live. Discover now