season 2

647 71 16
                                    

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.



با چشم های مشکیش که زیر قسمتی از موهای مشکی و فرش مخفی بود با فریز ترین حالت ممکن به صورت مردی که زمانی عاشقش بود و حالابه بزرگترین دشمنش تبدیل شده بود زل زده بود و ذره ای از کاری که کرده بود پشیمون نبود

چندین تار مو از موهای جونگ کوک توی صورت گرفته و شکسته اش پخش شده بود وبدون هیچ حسه خوانایی روی صورتش لب های کمی لرزونش رو از هم جدا کرد

_مرگ پدر هم کار تو بود تهیونگ؟همه ی این کشتار ها
رو تو راه انداختی اونم به خاطر انتقام مادرت....اینهمه خون کاره توئه



با صدایی که کمی لرزون و کاملا شکسته بود همچنان خیره به چشم های درشت و مشکی جونگ کوک که از نظرش از همیشه زیباتر جلوه میکردن با تاسف لب زد





_شروع این دریای خون با تو بود جونگ کوک پس با سرزنش منو نگاه نکن دلیل این طوفان تویی نه من




_منو به چیزی که نباید تبدیل نکن کیم تهیونگ اگه تصمیمت اینه که دشمنم باشی بدون ذره ای عشق و رحم به سمتت میتازم....پس با یک کلمه جوابمو بده تو هم توی این کارا دست داشتی؟

🦋



با حفظ لبخنده همیشگیش مارتینی ای که توی دستش بود رو روبروی یونگی گرفت و خونسرد بی توجه به چهره ی سرد مرد و حرفاش لب زد

_داری از چی حرف میزنی یونگ

نیشخندی به چهره ی زیبای و بی نقص جیمین که بی نهایت زیبا نقش بازی می‌کرد زد و با زدن پک دیگه ای به سیگارش با چشم هایی ریشخند کننده گفت

_پس اونی که بازی خورده منم نه تو.....داستان کمکت به اون کارآگاه احمق و تموم این نقش بازی کردنات برای نزدیک تر شدن به کیم تهیونگ

با آخرین لغاتی که گفت از جاش بلند شد و دود پکی که زده بود رو توی صورت لرزون از استرسه جیمین فوت کرد و با کینه و لحنی میخکوب کننده با صدایی بم لب زد

_بازی بدی رو شروع کردی پارک جیمین




🦋

به برف شدیدی که می‌بارید خیره بود پنجره آپارتمان جدیدش ویوی زیبایی از شهر رو براش به ارمغان
گذاشته بود....طبق معمول به خاطر کابوس از خواب پریده بود و دیگه این پریدن ها و خوردن دوباره ی آرام‌بخش ها براش عادی شده بود اما این مهم بود که از دست اون هیولا برای همیشه رها شده

آروم به سمت سرویس بهداشتی رفت و با وارد شدن به مستر و باز کردن شیر آب به خودش توی آینه که به خاطر فضای نیمه تاریک خونه تار دیده میشد خیره شد و با پایین گرفتن سرش و بعد از شستن صورت بی روحش با آب یخ سرش رو بالا آورد تا دوباره توی آینه نگاه کنه که حضور انعکاسه یه شخصه دیگه ای باعث شد تموم بدنش خشک بشه و حتی توان واکنشی رو هم نداشته باشه





_پسره قشنگم از دیدنم ناراحت شده





این همون صدای زجر آوره هیولای زندگیش پارک چانیول بود

قسمتی از اواخر فصل دوم🦋





پارت یک به احتمال زیاد جمعه آپ میشه🦋

IMPOSED  FAMILYWhere stories live. Discover now