part 27

938 114 126
                                    


متن چک نشده

دلیل تاخیر پارت رو توی آخر پارت نوشتم و اونایی که ووت و کامنت میدن چرخ های این قطارن ممنون ازتون🖤

Writer pov

روی یکی از صندلی های رو به دیوار های شیشه ای سالن اصلی عمارت نشسته بود و به بارون که شدید تر از هر روزی به زمین و شیشه کوبیده میشد خیره شده بود بی توجه به صدا های بلند اطرافش که متعلق به دوست های جونگ کوک بودن ار قطرات بارون لذت میبرد

بر خلاف میلش و به خواسته جونگ کوک مجبور بود این جمع و جو رو تا رفتن مهمون ها تحمل کنه البته شکر گذار بود که حداقل یه مهمونی بزرگ با جمعیتی زیاد نبود و فقط دوست های صمیمی جونگ کوک حضور داشتن

جونگ کوک در حالی که با یه دستش تبلت رو نگه داشته بود و با دست دیگه اش لیوان مشروبش رو محکم فشاردمیداد به اطلاعاتی که سوبین از تهیونگ و دوستش کریس وو فرستاده بود رو نگاه می‌کرد و صفحه تبلتش رو تند تند به سمت بالا لمس می‌کرد و اخمش شدید تر میشد....با دهنی که کمی باز مونده بود به تهیونگ که در مظلومانه ترین حالت رو به دیوار های شیشه ای که حیاطی زیبا و فواره ای بزرگ که از شیشه ساخته شده بود رو به نمایش گذاشته بود نگاهی پر از خشم کرد

بنگ چان به مینی باری که جونگ کوک کنارش ایستاده بود نگاه کرد وچشماش به صورت عصبی و خشمگین جونگ کوک گره خورد با حالتی متعجب و خنده ای بلند پرسید

_هی کوک کجایی به چی نگاه میکنی رفیق؟

جونگ کوک سریع حالتی طبیعی به صورتش داد و با تکخندی مصنوعی به سمت جمع دوستاش رفت

_به هیچی چانی فقط یه سری چیزا ذهنمو مشغول کرده

بنگ چان همی کرد و به کوک که روی صندلی کناریش نشست چشمکی زد که صدای پر از نشاط و شوخ طبع رزی بلند شد

_جونگ کوک به نظر پسر عمه ات از ما خوشش نمیاد اون حتی با فاصله و دور از ما نشسته

چانیول در حالی که حرف زدن با تلفنش تموم شده بود فیلتر سیگارش رو که کنار میزی که رزی نشسته بود توی جاسیگاری خاموش کرد و با لحنی جدی رو به همه گفت

_اون تفاوت سنی زیادی با شما ها و من داره پس طبیعیه براش جذاب نباشیم

سیگار دیگه ای روشن کرد و با پکی که زد رو به یونگی کرد که با لبخندی مرموز نگاهش می‌کردو پرسید

_مگه نه وکیل مین؟

با خنده ای از وکیل صدا کردن یونگی منتظر بهش نگاه کرد

یونگی متفکر به چانیول نگاه می‌کرد و فقط به یه چیزی فکر می‌کرد چرا به نظرش چانیول داشت از پسر طرفداری می‌کرد....این اخلاق جدید چانیول شوک کننده بود

سرش رو به معنای فهمیدن تکون داد و با تایید گفت

_بر خلاف همیشه اینبار درست گفتی بی شک ما برای بچه ای به سن اون زیادی حوصله سر بریم

IMPOSED  FAMILYOù les histoires vivent. Découvrez maintenant