متن چک نشده
Tae pov
چهار روز از نظرش مثل باد گذشته بود و الان با اخم تو هواپیما نشسته بود و روشو از داییش برگردونده بود چون تهیونگ میخواست چند روز دیگه هم بمونه اما جئون گفته بود قرارشون چهار روز بوده
به چهار روزی که گذشت فکر میکرد تو این چند شب راحت ترین خوابه عمرشو داشت
شب اول که از گردش برگشته بودن سریع با بیاد آوردن این که داییش اکه بخوابه نمیتونه بعد از کابوس احتمالی بره پیشش بالشتش رو برداشته بود و با عجله و بدون مسواک زدن به سمت اتاق جئون شیرجه زده بود بعد از این که به داییش گفت اگه کابوس ببینه باید کنار کسی باشه جئون با لبخندی بهش گفته بود دو تا شرط داره
تهیونگ فقط کابوس ترس از تنهایی خوابیدن رو نداشت در واقع تهیونگ به طور فاکی ای از اون هیولایی که از دستش فرار کرده بود بیشتر از تنهایی خوابیدن وحشت داشت
پس بدون چونه زدن شرط ها رو قبول کرده بود یکی این که از این به بعد باید تو خونه تو اتاق داییش و کنارش بخوابه که تهیونگ از خداش بود اما جئون دومین شرطش رو با ترس بیان کرده بود و شرط دوم این بود که آپا صداش کنه
اما در نهایت تعجب جئون تهیونگ با یه لبخند به شدت درخشان و گفتن جمله باشه قبوله آپا داییش رو سوپرایز کرده بود
اما حالا اخمالو و بدون نگاه کردن به جئون تو هواپیمایی بودن که چند ساعت بعد به سئول میرسید
جئون دستی رو قلبی که کمی درد داشت گذاشت حرف نزدن این پسر براش کشنده شده بود دوباره تلاش کرد تا شاید ایندفعه باهاش آشتی کنه×تهیونگ...پسرم میدونی که فردا باید صبح بری مدرسه؟؟؟
تهیونگ با اخمالو ترین حالت به سمت جئون برگشت
داییش چی با خودش فکر میکرد به جای اینکه سعی کنه باهاش آشتی کنه داشت بیشتر لجشو در میاوردجئون با لبخندی به چهره درهم و اخمالو تهیونگ ادامه داد
×من میتونم برای معذرت خواهی بخاطر اینکه نتونستیم چند روز بیشتر بمونیم قول بدم هر روز با خودم میری مدرسه خوبه؟؟؟؟
ته یکم اخماشو باز کرد
+خوب که نیست ولی باشه
جئون خنده ای بلند کرد و با لبخندی و عشقی که به پسر پیدا کرده بود نگاش کرد
×خوب میدونی که یه چند مدت دیگه کریسمسه مگه نه؟میتونیم بیایم ژاپن و تو هر چقدر خواستی بمونی و...
+قبوله...آشتی میکنم پس
با لحنی شیرین و چشمایی مشتاق و در بچهگانه ترین حالته خودش حرفشو زد
×شکوفه کوچولو من
جئون با لبخندی که فقط به سورا نگاه میکرد حرفشو زد+ش شکوفه؟
CZYTASZ
IMPOSED FAMILY
Fanfictionکاپل:کوکوی ژانر:معمایی،انگست،جنایی،اسمات،کمی دارک مادر تهیونگ جئون سورا به دلایل نا معلومی خودکشی میکنه و حالا باید با داییش که حضانتش رو به عهده گرفته زندگی کنه البته دایی پیرش بعید به نظر میرسه بتونه این پسر مرموز و لجباز به رو تنهایی بزرگ کنه...