part 12

1K 165 17
                                    


متن چک نشده

Writer pov

جونگمین با نگاهی غم بار به پدرشون که رو تخت بیمارستان بیهوش بود نگاه می‌کرد و ساکت بود

کوک کنار تخت پدرش در حالی که دستش رو تو دستاش گرفته بود و مدام میبوسید و با چشمایی پر و بغض دار به دلیل زندگیش با پشیمونی نگاه می‌کرد

نباید قلب پدرشو با اون حرف میشکست

نه نه نباید خودشو سرزنش کنه چون دلیل تموم این اتفاق ها اون پسر تخس و وحشیه درسته تقصیره اون پسر عوضی بود باید به حسابش می‌رسید نگاهش که با فکر به تهیونگ رنگ خون گرفته بود با صدای در به سمت در برگشت و دکتر پدرش وارد اتاق شد

÷سلام آقایون....میشه توضیح بدین چه اتفاقی افتاده؟؟؟؟

دکتر در حالی که با دستیارش به سمت تخت رفت سوالشو پرسید و‌ مشغول معاینه دقیق جئون شد

_سلام

کوک به سردی جواب داد

جونگمین که از رو صندلی بلند شده بود به آرومی به تخت و دکتر نزدیک شد

×سلام دکتر کانگ ممنون که اومدید

جونگمین‌ نگاهشو از دکتر گرفت و به کوک که انگار قصد نداشت توضیحی بده نگاه کرد و به آرومی شروع به توضیح دادن کرد

×خوب بعد اینکه آوردیمش اورژانس انتقالش دادن اینجا و گفتیم شما رو‌میخوایم که گفتن خونه هستین و شیفت کاریتون نیست برای همین به خودتون زنگ زدیم

دکتر با مهربونی به حرف های جونگمین لبخند زد

÷نه پسرم منظورم این بود چرا حالش بد شد؟؟؟

جونگمین ضربه ای با کف دستش به پیشونیش زد و با حالتی که انگار تازه از تو حالت خلسه بیرون اومده به دکتر نگاهی خجالت زده انداخت

×اوه بله دکتر...راستش..

به کوک که به پدرش خیره بود نگاه کرد و ادامه داد

×خوب..خوب در واقع وقتی داشتیم شام می‌خوردیم با برادرم بحثش شد

کوک با شنیدن حرف برادرش با شدت سرشو به سمتش چرخوند و با نگاه و حالتی وحشی به جونگمین نگاه کرد

_چی؟؟؟؟

جونگمین از لحن پرخاشگرانه و عصبی کوک احساس کرد مثل یه شیر زخمی آماده حمله کردنه که البته کوک واقعا الان آماده حمله بود

×منظورم...منظور...

کوک از صندلی کنار تخت بلند شد و دست پدرشو رها کرد و به سمت برادرش که تو طرف دیگه تخت بود حرکت کرد

جونگمین میدونست نباید اینو میگفت اما مگه دروغ بود رفتار بد کوک با اون پسر بیچاره باعث شده بود الان پدرشون اینجا باشه اما مطمئنن کوک بعد این حرفش موضوع رو ول نمی‌کرد

IMPOSED  FAMILYWhere stories live. Discover now