متن چک نشده
نکته مهم:بچه ها طی اتفاقاتی تهیونگ مجبوره با کوک زندگی کنه و تقریبا از پارت ۱۶ زندگیش پیش کوک شروع میشه
محکم در رو پشت سرش بست و باعث شد تهیونگ تکونی تو جاش بخوره
با رفتن کوک سد مقاومت تهیونگ فرو ریخت و محکم با پاهای سستی که دیگه توانی برای ایستادن نداشت رو زمین افتاد و با دستش صورتش رو پوشوند و بی اختیار اشک میریخت نمیخواست بیشتر از این جلو چویی ضعیف دیده شه
با خودش پوزخندی زد و محکم تر دستاشو رو صورتش فشار داد تا صدای هق هق هاش خفه شه اما با تموم تلاش هاش هق هایی ریز از بین لباش در میرفت
چویی با صورتی ناراحت و نگران به پسرک معصوم روبروش نگاه میکرد تحمل این حال پسر تنها واقعا سخت بود
با لحنی آروم و مهربون صداش زد
×تهیونگ پسرم....ناراحت نباش
تهیونگ دستاشو آروم از رو صورتش برداشت و با چشم و دماغ و لب هایی که پف کرده بود و کاملا قرمز شده بود بریده بریده لب زد
+م من...نمی...نمیدونم....چ...چرا...از م...من بدش می....میاد...من که.. که کاریش نکردم
با تموم کردن جمله اش بغضی که نگه داشته بود ترکید و با صدای بلند شروع به هق هق های بلندی کرد و دستشو محکم مشت شده به سینش میکوبید تا شاید هوای بیشتری به ریه هاش برسه
چویی با دیدن گریه های جگر سوز تهیونگ دیگه نتونست حال پسر رو تحمل کنه و رو زمین کنارش نشست و پسر رو تو آغوشش کشید و لباشو به گوش های تهیونگ نزدیک کرد و شعری که شبیه به لالایی بود رو شروع به خوندن کرد
×...........
وقتی نفس های تهیونگ منظم شد و دیگه گریه اش بند اومد فهمید پسر آروم شده
شونه هاشو گرفت و از آغوشش بیرونش آورد و به صورت پف کره اش نگاه کرد و با دستاش قطره اشکی که رو لپش مونده بود رو پاک کرد و صورتشو قاب گرفت و با لبخند لب زد
×خوب پسر زیبا....حالا باید زخم لبتو ضد عفونی کنیم و بعدش باید تو این تایم کم بخوابی وگرنه از مدرسه جا میمونی هرچند دو سه ساعت بیشتر نمیتونی بخوابی
تهیونگ که به خاطر لقب زیبا خجالت زده شده بود با کیوتی تموم غر زد
+من زیبا نیستم
چویی قهقه ای زد و بلند شد و دستش رو سمت تهیونگ گرفت
+تا من پماد ضد عفونی رو میارم برو مسواک بزن
تهیونگ در حالی که نشسته بود به دست چویی خیره شد و بلند نشد
+ن نمیتونم...سیلی او آشغال باعث شد لپم از داخل پاره شه
چویی که هنوز دستش دراز بود با چهره ای ناراحت لب زد
×بلند شو پسرم هم پارگی کوچیک کنار لبت رو هم داخل دهنت رو دارو میزنم و تا فردا شب خوب میشی تا مسواک بزنی و رد کبودی صورتت با یه پماد قوی تا چند روز از بین میره
![](https://img.wattpad.com/cover/328842789-288-k359941.jpg)
YOU ARE READING
IMPOSED FAMILY
Fanfictionکاپل:کوکوی ژانر:معمایی،انگست،جنایی،اسمات،کمی دارک مادر تهیونگ جئون سورا به دلایل نا معلومی خودکشی میکنه و حالا باید با داییش که حضانتش رو به عهده گرفته زندگی کنه البته دایی پیرش بعید به نظر میرسه بتونه این پسر مرموز و لجباز به رو تنهایی بزرگ کنه...