part 21

815 132 54
                                    

متن چک نشده


به یه نکته دقت کنید تو قسمت های جونگ کوک دو تا فلش بک مهم وجود داره که اولی توی این پارت هست و دومی پارت ۲۲ هستش








Jk pov

با در آوردن پالتو و کتش و دادنش به خانم هان بی‌حوصله به سمت آسانسور رفت و بدون نگاه کردن به زن با لحنی جدی لب زد

_شامو زودتر آماده کن

زن با گفتن چشمی لباس ها رو به یکی از خدمه داد و به سمت آشپزخونه رفت

به انعکاس چهره ی کاملا درهمش که روی قسمتی از آسانسور که شیشه ای بود خیره مونده بود و فقط بعد از مهمونی یه چیز توی مغزش رژه می‌رفت هوسوک....

با باز شدن در آسانسور وارد سالن شد و مستقیم به سمت اتاق تهیونگ رفت....صدای تهیونگ و این وو از دور میومد ولی با نزدیک شدن به اتاق دیگه صداشون رو نشنید...با قدم های آخری که به سمت اتاق برداشت به چهار چوب در رسید اما با دیدن صحنه‌ی روبروش با بهت تو جاش خشک شد

اولین حالتی که روی چهره اش نشست بهت و اخمی ریز بین ابروهاش بود اما در کسری از ثانیه صورتش حالتی به شدت وحشی و عصبانی پیدا کرد و با چشم هایی کاملا تاریک بهشون خیره شد و فکش رو محکم بهم فشرد

اخمی غلیظ به آرومی بین دو ابروش نشست و نفس هاش سنگین و صدا دار شد...با صدایی که خشم ازش می‌چکید و چشم هایی که کاملا سرخ شده بود بلند پرسید

_چه گهی دارین میخورین؟

با شنیدن صدای سرد و خشن کوک سر هر دوشون با شدت به سمت در برگشت و متوجه حضور جونگ کوک شدن

این وو تند تند پلک زد و با استرس آب دهنش رو قورت داد و سریع از روی تهیونگ بلند شد

تهیونگ متعجب از چهره و حرف کوک با چشمایی که تعجب توش موج میزد بلند شد و روی تخت نشست نمیدونست چرا اما یکم معذب بود که کوک تو این حالت دیدنشون درسته هیچ چیزی از زندگیش به کوک مربوط نبود اما با این وجود احساس به شدت بدی پیدا کرده بود

این وو با صدایی که کاملا لرزشش احساس میشد سعی کرد جواب بده چون عموش در مورد همه چیز سریع قضاوت می‌کرد و فقط برداشت خودشو رو حقیقت محض میدونست

×فقط‌...فقط داشتم بهش یاد میدادم چطوری ببوسه آخه ته ته بلد نبود...

با حرکت آروم کوک به سمت وسط اتاق حرفش نصفه موند و ناخوناش رو به شدت داخل دستش فشار داد و سعی کرد به زمین نگاه کنه تا به عموش چون مطمئن بود با هر توضیحی نمیتونه جونگ کوک رو توجیه کنه

همزمان با حرکت کوک به سمتشون تهیونگ بلند شد و با چهره ای به شدت معذب آروم لب زد

+اون فقط میخواست بهم بوسیدن یاد بده همین

IMPOSED  FAMILYWhere stories live. Discover now