part 22

866 127 107
                                    

متن چک نشده

Seoul central office pov

کلافه از اینکه روز های تعطیل هم مجبور بود بیاد سرکار بی‌حوصله برای همکاراش سری تکون داد و با قدم های تندش به اتاق کارش رسید


قبل از نشستن روی صندلیش توجهش به پاکتی کوچیک که روی میزش بود جلب شد با دقت پاکتی که هیچ نوشته ای روش نداشت رو چک کرد و بعد از باز کردن با دهنی باز به متن نامه خیره شد و بدون گرفتن نگاهش از نامه با هول شدگی گوشیش رو از جیب بارونیش در آورد تا شماره ای که تو نامه بود رو سیو کنه...بعد از سیو کردن شماره با لبخندی ذوق زده دوباره به خط های کوتاه نامه که تایپ شده بود نگاه کرد

"گفته بودی کسی رو پیدا کنم که در مورده پارک چانیول و کیم نامجون اطلاعات داشته باشه ولی فقط یه نفر رو تونستم پیدا کنم رفیق اینم شمارش"






باورش نمیشد بلخره تونست کسی رو پیدا کنه تا اونا رو بیشتر بشناسه کاغذ رو به ریزترین قسمت ها پاره کرد و به سمت سرویس بهداشتی رفت تا کاملا اثری ازش نمونه....شیوه های بکهیون همیشه عجیب بود مثل همین شخصی که یه دزده حرفه ای بود اما بکهیون گاهی ازش کمک می‌گرفت با لبخندی کاغذ های خورد شده رو توی توالت فرنگی ریخت و با زدن دکمه سیفون به پایین رفتن کاغذ ها خیره شد باید همین الان به اون شخص پیام میداد




Writer pov

صبح زود توی حموم و توی همون حالت که خوابیده بود بیدار شده بود و بعد از دوش گرفتن کوله اش رو برداشت تا بره بیرون....به سمت آشپزخونه رفت و بادیدن خانم هان به آرومی با لب هایی که به شدت درد میکرد و خون مرده شده بود لب زد

+صبح به خیر ممکنه یه آبمیوه و یه تیکه کیک بهم بدین باید برم جایی و تا صبحونه نمیتونم صبر کنم بر...

با صدای دو رگه و بم شده ی کوک بی هوا توی جاش تکونی خورد و با شنیدن حرفش محکم چشم های پف کرده رو روی هم فشار داد

_امروز تعطیله کجا میخوای بری؟

با لحنی کلافه بدون نگاه کردن به جونگ کوک که به سمت صندلی رفت تا بشینه جواب داد

+بهم گفتی تا قبل از هفت خونه باشم و این روزای تعطیل رو هم شامل میشه پس میتونم تا هفت بیرون باشم

کوک با خشونت دستش رو توی موهاش فرو برد و با پایین اومدن دستش با انگشت هاش روی میز ضرب گرفت و با لحنی حرصی غرید

_هر جایی که میری ساعت پنج خونه باش باید جایی بریم و خیلی مهمه


سعی کرد زیاد بهش گیر نده چون دیشب برای دوتاشون شبه فاکی ای بود....تهیونگ بی تفاوت به حرفش به سمت آبمیوه و کیکی که روی پیشخوان وسط آشپزخونه گذاشته شد رفت تا با سریع خوردنش زودتر از این فضای فاکی بیرون بره

IMPOSED  FAMILYWhere stories live. Discover now