part 18

834 124 37
                                    

متن چک نشده













Tae pov

با تموم شدن تایم مدرسه اش تو حیاط مدرسه به سمت در مدرسه قدم هایی آروم برمی‌داشت بادحرف هایی که صبح در مورد تصادف داییش شنیده بود بدجوری ذهنش درگیر شده بود یعنی ممکن بود حرفش هوسوک کاملا حقیقت داشته باشه....با صدا شدنش برگشت و به فردی آشنا با صورتی مهربون نگاه کرد

×تهیونگ

این وو در حالی که به سمتش میدویید با صورتی خندون صداش کرده بود و با رسیدن بهش کاغذی رو جلوش گرفت

×این...این شماره منه امشب قراره با دوستام بریم یه باره خفن لطفا توام بیا قول میدم عاشقش شی

به این وو که با مهربونی تموم سعی می‌کرد مجابش کنه تا باهاشون بره خیره شد....اما ترجیح داد درخواستش رو رد کنه پس با صورتی شرمنده و لحنی آروم زمزمه کرد

+راستش من زیاد از تو جمع.....

صدای زنگ گوشی اونوو توجه دوتاشون رو جلب کرد این وو با لمس صفحه صدای زنگ رو رویه حالت بی صدا قرار داد و به تهیونگ که حرفش رو نصفه ول کرده بود لبخند زد

×معذرت میخوام پدرمه لطفا بقیه حرفتو بزن

+نه نه لطفا جوابشو بده حرفم زیادم مهم نبود منتظر میمونم

با عجله دستش رو به معنی نه تکون داد وجواب این وو رو داد و منتظر بهش نگاه کرد

این وو لبخندی شیرین بهش زد و با تشکری کوچیک لمس گوشیش رو کشید تا با پدرش حرف بزنه

×سلام پدر

÷.......

×بله باهاش آشنا شدم ولی دیشب بهتون که گفتم‌فکر نکنم برای دوست بودن جذاب باشم

این وو با ناراحتی گفت و باعث شد اخم های تهیونگ به خاطر حرفش تو هم بره چون انوو اشتباه برداشت کرده بود و این تهیونگ رو اذیت می‌کرد

این وو با تکون دادن سرش جواب پدرش رو داد

÷.....

×اوم باشه بابا....باشه خداحافظ

با نگاه کردن به تهیونگ با استرس با گوشه قابش کلنجار رفت و سعی کرد پسر کوچیکتر رو تحت فشار نزاره لبخندی مصنوعی زد

×واقعا معذرت میخوام که وقتت رو گرفتم.....خداحافظ تا بعد

با تموم کردن جملش از کنار تهیونگ رد شد تا بیشتر از این چهارتا دوستی که دم در منتظرش بودن رو عصبی نکنه

تهیونگ نفسی عمیق کشید و کلافه چشماشو باز بسته کرد اون هرگز نمی‌خواست دوستی داشته باشه اما شاید باید برای این وو استثنا قائل بشه هم به نظر پسره خوبی بود هم مطمئنن جونگمین هم ناراحت نمیشد

IMPOSED  FAMILYWhere stories live. Discover now